تاریخ انتشار : آذر 1391
عاغا همسایمون مرده بود ساعت 10 شب بیرون بودیم پسرش پرید بیرون از خونشون اومد جا ما به دادشم گفت رضا بابام مرد بابام مرد (با فریاد)دادشم بدبخت میگفت حمید بخدا شرمنده بخدا شرمنده
اخه مگه تو کشتیش که میگی شرمنده اخه مگه تقصیر تو بود