گاهی دویدن برای رسیدن به کسی،نفسی برای ماندن کناراوباقی نمیگذارد.

وقتی خسته‌ام. . . وقتی کلافه‌ام . . . وقتی دلتنگم . . .


بشقاب‌ها را نمی‌شکنم


شیشه‌ها را نمی‌شکنم


غرورم را نمی‌شکنم، دلت را نمی شکنم


در این دلتنگی‌ها زورم به تنها چیزی که میرسد


این بغض لعنتی است . . .

یه نصیحت بهتون می کنم
اگر واقعا کسی رو دوست دارین:
1 هیچوقت بهش دروغ نگین حتی مصلحتی
2 هیچوقت تنهاش نذارین
3 هیچوقت دلشو نشکنین حتی وقتی که دلتونو شکست
4 ولی اگه دیدید لایق داشتن اون نیستین بذارین خوشبخت شه چون خوشبختی اون مهمه....
مگه دوسش ندارین؟
به سلامتی همه ی اونایی که وقتی دیدن عشقشون بدون وجودشون خوشبخت تره از خودشون گذشتن....

عکس دل و جیگر سیاه میزنن رو پاکت سیگار که به خیال خودشون ما رو ترک بدن … مشتی ما اگه دل و جیگرمون نسوخته بود که سمت سیگار نمیرفتیم…

میگن دلتنگی قشنگ ترین هدیه ی عشقه

حالا من با این هدیه ی قشنگ تو چیکار کنم!؟

به نام خدائی که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ

زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ

شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفرید . . .

دلتنگى”

حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره

تمنای بودنش رامیکند

میگن دلتنگی قشنگ ترین هدیه ی عشقه

حالا من با این هدیه ی قشنگ تو چیکار کنم!؟

دلم برايت تنگ شده !

مي خواهم آنقدر اشک بريزم

تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود .

ولي مي ترسم ...

خیلی سخته یکی رو دوس داشته باشی،ببینیش خودتو بی تفاوت نشون بدی....وقتی ک رفت اشکت سرازیر بشه،زانو بزنی جای رد پاهاشو بوسه بزنی.......

یه افغانیه بود نزدیک خونه مون کفاشی میکرد.
یه بار کفشمو بردم پیشش درست کنه شروع کرد به درد دل که:
توی افغانستان عاشق یه دختره شدم پول نداشتم اومدم اینجا کار میکنم
پولامو میفرستم اونجا داداشم نیگه داره زیاد که شد برم اونجا
خونه بگیرم،مغازه بگیرم، زن بگیرم و اینا...
گذشت و گذشت ...
یهویی یه روز گفت: من هفته دیگه میرم ؛ حلالم کن!
رفت و دو هفته بعدش برگشت!
گقتم :چی شد؟
گفت :پولو فرستادم داداشم خونه گرفت، مغازه گرفت،
اون دختری که من عاشقش بودم رو هم گرفت !
من دلم گرفت، برگشتم....

توراچه به فرهاد:فرهادبودويه بيستون ًعاشقيً
توهمين يك ديواررابردار




(باوردخواهم كرد)

ذائقه ام پيرشده !
بيست سالگي ام:
طعم پنجاه سالكي دارد...

بی وفا این روزها نه مجالی برای دلتنگــــــــــــــی دارم و نه حوصله ات را...
ولی با این همه گاه گاهی دلم هوای تورا میکند

یکی از دلخوشی هایی که دیگه ندارم
هر وقت با ماشین می رفتم دنبال مخاطب خاصم نمی دونم این دنده ماشین چی داشت که همش اصرار داشت اون دنده رو عوض کنه منم می گفتم برو یک برو دو برو سه برو چهار برو سه برو دو برو یک خلصش کن می گفت قتل متل تو کاره ما نیست خودت خلاصش کن
چرا این دلخوشیامو ازم گرفتی؟؟؟؟
واقعا چرا؟؟؟؟