تاریخ انتشار : مهر 1393
یه بار داشتم واسه امتحان فردا تقلب مینوشتم رو کاغذای کوچولو و میخواستم در اقصا نقاط بدنم جاسازیشون کنم که مامانم فهمید و اومد...
همممممهه کاغذارو از رو فرش جمع کرد و بهم گفت: ما رو این فرش نماز می خوانیم پسر جون.
من O_O
بازم من O_O