دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

واسه داییم رفتیم خاستگاری از دختر کوچیکه خانواده خوشش اومده اونام گفتن تا بزرگتر نره کوچیکو نمیدیم داییمم گف خیالی نیست بزرگرو میبریم!!!!!!؟؟؟ فک وفامیله داغونه داریم؟؟

منتظر يه تماس مهم بودم از طرفي نمازم داشت قضا مي شد ،شروع كردم به نماز خوندن آخراي نماز تلفن زنگ خورد منم تند تند نمازم و تموم كردم و گوشيو برداشتم فكر كنين به جاي الو بلند گفتم الله اكبر طرفي كه اونور خط بود مونده بود چي بگه خودمم از خنده نمي تونستم حرف بزنم ^___^

اعتراف میکنم سال دوم راهنمایی برای اولین بار تقلب نوشتم با خودم بردم مدرسه.من فقط ی سؤالو از تقلبی ک نوشتم نگاه کردم.از شانس قهوه ای من معلم تقلبو ازم گرفت هیچ(بی عرضه هم خودتونین چی کار کنم اولین بارم بود بلد نبودم خووووو)همون ی سؤالم ازم پرسید ک ببینه تقلب کردم یا نه.منم اون لحظه ب افق خیره شدم.
تازه اینا هییییچ.بابامم اونروز اومد مدرسه.معلم عزیز هم گفت ک چ گندی زدم.
بابامم بخاطر این افتخار بزرگ شب بهمون کباب داد ^ ــ ^

اقا الان دارم با دامادمون مسافرت میرم خیلی تند میره حالا مکالمه ما باهم
من.چرا اینقدر تند میری
دامادمون.زود برسیم
من .خب صدای جیق ماشین در اومده
داماد.چیزی نیست فقط داریم 140تا میریم (با پراید)
من: پس چرا فرمون رو ول کردی؟
داماد.دارم دعا میخونم به سلامت برسیم
من.¤__¤
داماد.($__$)
شما بگین 2ساعت فرمون رو ول می کنن که دعا کنن
فک فامیل معنویه دارم من؟

یک روز سرکلاس ایین زندگی بودیم استادمون تموم کتاب رو حفظ کرده بود میومد حرف میزد بسیار بسیار کلاس خسته کننده ای بود.
یک روز یکم دیرتر رسیدم ته کلاس پر شده بود منم مجبور شدم یک ردیف جلو تر بشینم از قضا استاد وقتی اومد زاویه میزش رو تغییر داد طوری که من در تیررسش بودم. منم بعد از حضور غیاب هدفونم رو گذاشتم توی گوشم زیر مقنعه داشتم با صدای بلند اهنگ گوش میدادم و چشم تو چشم استاد دوخته بودم طوری که فکر کنه دارم گوش میدم یک لحظه دیدم استاد داره تو چشمام نگاه میکنه و هیچی نمیگه بعد دیدم همه کلاس دارن به من نگاه میکنن نگو که استاد ازم سوال میپرسه و من نمیشنوم بعد هم اخراج از کلاس
هیچی دیگه ترم بعد با یک استاد دیگه بر داشتم :))))))

بدترین قسمت توالت فرنگی

.
.
.
.
ﺍﯾﻨﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﯿﻔﻮﻥُ ﻣﯿﮑِﺸﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ
ﺍﻗﺪﺍﻣﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺣﺬﻑ ﻋﺎﻣﻞ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ
ﺑﮑﻨﻪ ،عامل بيگانه بعد ﺍﺯ ﭼﺮﺥ ﭼﺮﺥﻋﺒﺎﺳﯽ ، ﺻﺎﻑ زُﻝ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺕُ ﻣﯿﮕﻪ: ﻋﻤﻮ ﯾﻪ ﺩﻭﺭ ديگه :)

امروز نشسته بودم پای 4جوک خواهرم(که به عرض برسونم یه گودزیلای واقعی هستش و4سالشه)اومده به من میگه:از پای اون کامپیوتر کوفتی پاشو من میخوامangrybirdsبازی کنم میمونچه. من:بی تربیت ادم با خواهر بزرگش اینطوری حرف میزنه. گودزیلا:من که ادم نیستم فرشتم. هیچی دیگه مجبور شدم کامپیوترو دو دستی تقدیم ایشون کنم.

نه خدايي خودتون قضاوت كنيد فكو فاميله ما داريم
ما موقعي كه ميريم خونشون كلا 4 نفريم كه داداشم سركاره نمياد.بابام جايي كار داره و فقط من مامانم ميريم. اونوقت غذا يه خورش كرفس درست ميكنن كه كرفس اون رو شناوره .گوشت كه اصلا فكرشم نكنيد.
اونوقت مثل قحطي زده ها سومالي ميريزن خونه ما تا گلاي سفره روهم ميجون .تا باخودشون غذام ميبرن. اونم چلوكباب :|

زمین جایی است که مردمش هر چه را نمی فهمند مسخره می کنند

این خاطره رو تو یه مجلسی یه نفر که شهروند هلند بود تعریف می کرد:
میگه داشتیم تو خیابون میرفتیم یه پسره رو دیدم که موهاشو مدل تاج خروسی زده بود و 30 سانت تاج واسه خودش گذاشته بود و موهاشو هم رنگ قرمز و سبز کرده بود .یه دفعه به گیلکی گفتم : مرده شور تی ریختا بوبورد!!(یعنی مرده شور ریختتو ببره)
پسره یه دفعه برگشت گفت:شیمی دست درد نوکونه (یعنی دست شما درد نکنه)!!!!
دیگه خودتون قیافه ی آقاهه رو هرجوری دوست دارین تصور کنید!

اعتراف میکنم یکی از دوراهی های اصلی زندیگم توی بچگی این بود که هربار بستنی دو قلو میخریدم تو این میموندم که باید با دو دست بگیرم همون جور که به هم چسپیده بخورم یا جداشون کنم اول این یکی بعد اون یکی!!!

فانتزی من اینه که موهامو مث پسراکوتاه کنم ومث جونای سال47شلوارای پاچه گشاد تنم کنم موهامم فرکنم یه پیکان مدل 40 بگیرم بعد ی دونه از این عروسکای کوچیک که دماغشونو فشار میدی برات هم میرقصن هم آهنگ می خونن به پایین آیینه ی ماشینم آویزون کنم بعد با رفیقام که هم تیپ خودمن سواره پیکان گوجه ای رنگم بشیم بعد خیابونای محلمونو بالا پایین کنیم بعد بریم خزانه که خونه ی مخاطبم اونجاس ی دعوای درست حسابی کنیم(البته الان به دلایل خاصی که مخاطبم نیس دارم میگم باهم قهر نیستیم رفنه مسافرت اما اون نمیزاره من شرارت بازی کنم) آره دیگ چشم بعضی ها رودیدم***********!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچ وقت این فانتزی من تبدیل به واقعیت نمی شه چون از ی دختر پونزده ساله اینجور چیزا بعیده ینی اطرافیام نمیزارن!!!!!!!!!!!!!¡¡¡¡¡¡¡¡¡¡¡¡¡****************
اما دوس دارم که همچین اتفاقی بی افته***********!!!!!!!!!!!!¡¡¡¡¡¡¡¡¡:-*

یه روز میاد که ازمون میپرسن:
عمر خود را چگونه گذرانده اید؟
امیدوارم جوابمون این نباشه:
.
.
.
.
.
.
به نام خدا،
متاسفانه بدون یاد خدا...

شاهراه بندگی تنها حسین فاطمه ست
بی حسین راه سعادت هم خطر دارد رفیق...

طرف تو عمرش از این کافی میکسا نخورده تو کافی شاپ با ژست میگه قهوه......... لطفا تلخ.....!!!!