دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

هیچی ترسناک تر از این نیس بیای خونه ببینی یکی اتاقتو تمیز کرده
حالا ۲ ساعت باید بشینم فکر کنم ببینم چی قایم کرده بودم و آیا کشف شده یا نه !

ک ا ش های ِ تو در مَستی ِ آن شب ها ... ،
حالا شده ...
ا ش ک های ِ من در هُشیاری ِ این شب ها ...

پیرزن دید عزراییل داره میادازترس رفت تومهدکودک نشست پیش بچه ها
و شروع کرد به پفک خوردن!
عزراییل نشست پیشش گفت چکارمیکنی؟
پیرزنبا صدای بچگانه گفت:قاقامیخورم!
عزراییل گفت پس بخورکه میخوایم بریم ددر!!؟

آن روزها ...
تو و بوسه ی ِ داغ ...
امروزها ...
من و داغ ِ بوسه ...

تو این مدت که چهار جوک نمیذاشت مطلب ارسال کنیم من افسردگی گرفتم شما چی؟
اونایی که افسردگی گرفتن بکوبن لایکو

به بابام میگم:بیا منطقی حرف بزنیم
میگه:باشه ولی هر چی من بگم
منطقت تو حلقم پدر عزیز

آخر چه فایده دارد که مدام نگران آینده باشید و دائم حسرت گذشته را بخورید. پس چه کسی دل به حال بسوزاند.

آهنگ جدید یاس برای دانشجوها :
سخته درسم ، رسیده وقته رفتن ،
ره امتحانی که میدونم تهش ردم ،
حس میکردم حرفای استاد با خرخوناشه ،
اونجا بود که فهمیدم این قصه اولاشه ،
وقته امتحانو ر*دن به برگمه ،
تو خودت میدونی که ر*دم الکی جو نده ،
حرفای خانوادمم که نمکه زخممه ،
تنها دلخوشیمم ترمایِ بعدمه ،
و باز منمو حسرت یه نمره بیست ،
که استاد بنویسه گوشه یه لیست ،
میدونی چند بار افتادم برای یه درس بگذریم ،
دیگه بیست گرفتنشم برام مهم نیست ،
تو که میدونستی دانشجویه ترمه آخرتم ،
بگو با من دیگه چرا د آخه نوکرتم ؟؟؟! :"(

اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی به آسمان بیندیش
چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد .

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است

روی بالشی که از پر پرندگان درست شده نمی توان خواب پرواز را دید

امروز داشتم درس میخوندم یهو گفتم مامان من اگه یه پسر داشتم اسمشو میذاشتم سهراب..... مامانم تو اشپزخونه با صدای بلند که تمام همسایه هامونم میشنیدن گفت تو اول رستمو پیدا کن سهراب خودش میاد البته رستم رفته از هفت خان بگذره مگه توام از هفت خان بگذری تابهش برسی.....یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟ یعنی من ترشیدم؟؟؟؟؟/ اخه این مامان ادم ضایع کنه من دارم..

پدر یعنی: کسی که " نمی توانم" را زیاد در چشمش دیدیم ولی هرگز از زبانش نشنیدیم.

شما یادتون نمی یاد
یه زمانی بود که فیس بوک و فتوشاپ و این چیزا نبود
دخدرا با شله زرد و آش نذری دلبری میکردن

اگـــر تو را امـــتحان میگرفتند ،
بی شک من رتبه ی اول میشدم ،
بس کــه تــکرار کردم نامـــــت را در مرور خاطرات