دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  46404

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم ما که انگلیسی یاد میگیریم انگلیسی ها هم فارسی یاد میگیرن!!
یعنی یه همچین نابقه ای بودم من!

  46212

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با داداش و ابجی ام توی قفل در اتاق مامان و بابام سیگارت گذاشتیمممممممممممم..... اما در منفجر نشد.
چرا ایا؟؟؟؟؟
فقط دو طرفش چاق شد. فکر کنم سیگارتش خراب بود
گودزیلا هم خودتونین

  46106

اعتراف میکنم رفته بودیم با رفیقم یه مدرسه جدید.بعد خیلی آروم بودیم.نه در باطن!!خیلی گند میزدیم ولی مدیر بهمون شکم نمیکرد!!
یه بار آزمایش علوم داشتیم. معلم گفت باید دیکرمات آمونیوم بیارید.
صبح اومد برامون توضیح داد که نمیدونم تو گرما،جلو خورشید تو فضا بسته نذارید
گفت امروز وخت نشد صبح بیارید آزمایش.من این رفیقم صبح زود رفتیم مدرسه دفتر درش باز بود مستخدممون رفته بود تو حیاط .مام سریع رفتیم پشت اون پنجره که کامپیوتر مدیره یه جوری که تو دید نباشه و جلو خورشیدم باشه گذاشتیم . ساعت 7:30 بود آفتاب بالا اومد. اتفاق خاصی نیفتاد. سعت 9:30 من رفیقم داشتیم از استرس ناخن میجودیم سالن مدرسه ساکت معلم داشت رو تخته چیز مینوشت. یهووو گگگگگگگگگااااااااااااامممممممممممممممم از تو دفتر یه صدا بد اومد مدیر درحالی که فحش میداد و داد میزاد دووید بیرون معلم مام دوید رفت از کلاس بیرون ببینه چی شده آقا همه رفتن منو رفیقم داشتیم زمینو،نیمکتو،تابلو همه چی رو داشتیم میجویدیم.سالن شلوغ شد. نگو آفتاب زیادی میاد بالا مدیر مام پا کامپیوتر بوده داشته تلفنی با اداره صحبت میکرده یهو دیکرمات ترکیده. آقا فهمیدن کار کلاس ما بوده معلم رفته تو دفتر از رنگ نارنجی که پاشیده بوده به دیوارو بوی تابلو دیکرمات فهمیده بوده. مدیر معلما با انواع سلاح سرد ریختن تو کلاس ما بازجویی. گفتن همه بیان تو دفتر همه رفتیم تو دفتر من و رفیقمم بودیم یهو مدیر چشمش به ما افتاد . گفت نه نه شما برید آقای فلانی آقای فلانی. گفتیم نه اینجوری ظلمه.ریا میشه مام میایم .گفت نه این چه حرفیه من به صداقت شما اطمینان دارم میدونم پسرای خوبی هستین مام خرکیف شدیم دوتایی تا کلاس یورتمه زدیمو شیهه کشیدیم.نشستیم تو کلاس پفک خوردن . صدا کتک خوردن اونا رم میشنیدیم.ای حال داد.
اون باحالاش نوآواراش لایک کنن@@@@@@@@!!!!@@@@2

  46094

سلام به همه بچه های گل 4jok (اولین پستمه دیگه خودتون هوامونو داشته باشین)
اعتراف میکنم
ترم اول دانشگاه تمام کتابامو جلد کرده بودم تازه اسممم روشون نوشته بودم..!! هیچی دیگه تا اخر ترم سوژه ی دانشگاه شده بودم..
ینی چنان کاری باهام کردن که ار ترم بعدیش دیگه 2روز مونده به امتحان کتاب میگیرم :)

  45388

اعتراف میکنم که هر وخ میومدم 4جوک وقتی لایک رو میزدم میدیدم یه دفعه عدد لایک مثلا از 150 به 157 تغییر میکرد ومن تمام مدت فکر میکردم که 4جوک هم فهمیده که من از این مطلب خیلی خوشم اومده به همین علته تا اینکه یکی از دوستان فرمودند که بابا این صفحه هی بروز میشه یعنی چند نفر دیگه همزمان لایک زدن!!!
من(O O)
دوستم:))))))))
4جوک:))))))))))))))))))))))))
یعنی ای کیو در حد کدو تنبل

  44992

اعتراف میکنم که هروقت تو خونه بهم زور میگن تهدید میکنم که تو چهار جک ثبت میکنم همین جوری که سریع میان سریع هم میرن
تهدید قشنگیه نه؟؟؟؟؟؟
نه؟o_O

  44326

قال جحا للناس:
ایها الناس اذا سمی الانسان ربه علی الطعام والشراب فإن الشیطان لا یأکل معهو ولا یشرب.
فکلو الخبز المالح ولا تسمو الله فیأکل الشیطان معکم.
ثم اشربو الماء سمو الله حتی یموت الشیطان من العطش:))))

جحا به مردم گفت(جحا یه چیز تو مایه های قضنفر خودمون):ای مردم اگه انسان نام خدا رو موقع غذا یا آب خوردن بیاره، شیطون از اون آب یا غذا نمیتونه بخوره.
پس نونی که خیلی شور باشه بخورید واسم خدا رو نیارید تا شیطون هم بخوره!بعد از اون آب بخورید واسم خدا رو بیارید تا نتومنه بخوره واز تشنگی بمیره:)))
اعتراف میکنم قاطی کردم کی باید بگیم اسم خدا رو کی نباید بگیم!!! بیخیال تو دعاتو بکن:))))

  43953

عاغا به حق این وقت وساعت سر هیچکی نیاد...
اما من اعتراف میکنم که.....
بین تموم دهه شصت وهفتادیای فامیل من تخنا دهه شصتیم که همچنان مجردم....
1به نظرتون برم خودمو به انجمن معرفی کنم
2همچنان مبارزه را ادامه بدم
3برم تو افق محو بشم بلکم یکی بگه تورو خداااااا نرووووووووو من خعلی خاطرخواتم

  43677

اعتراف میکنم که سال دوم دبیرستان 4واحد مبانی کامپیوتر داشتم بار اول بود که موس و میدیدم اسمشو بلد نبودم بهش میگفتم( ماس ماسک )خدا دوستمو حفظ کنه اسمشو بهم یاد داد.

  43582

اعتراف میکنم خونه بغلیمون عروسیه
ما طبقه چهارمیم اونا ویلایی
هی دارم فکر میکنم با این تفنگم خواننده هرو بزنم که مثل بز می خونه
کمک کنین تصمیم مهمیه

  42555

اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم:|

  42049

اعتراف میکنم بعضی وقتها تو پیاده رو که دارم راه میرم یه قیافه خیلی نگران به خودم میگیرم و هی پشت سرم و دور و اطراف رو نیگاه میکنم که مثلا مواظبم کسی تعقیبم نکنه!
یه جوری که انگار از طرف یه سازمان مخوف تحت نظرم!
یه لذت خاصی داره لامصب!

  42008

اعتراف میکنم سال85 وقتی برای اولین بار سیمکارت خریدم، از بس کسی بهم زنگ نمیزد میرفتم پای تلفن عمومی و به خودم زنگ میزدم!

  41903

اعتراف میکنم که یه روز توخیابون بودم, متوجه شدم گوشیم رو از خونه جا گذاشتم,سریع دست بردم تو جیبم که گوشیمو بردارم و زنگ بزنم خونه و بگم:اگه کسی امروز بهم زنگ زد خبرم کنید....!!!!!!!

  41898

اعتراف میکنم بیشتر مواقعی که میخوام از اعضای خانواده انتقام بگیرم میرم دمپایی های دستشویی رو خیس میکنم
خیلی بدجنسم نه؟؟؟