دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 46106

تاریخ انتشار : بهمن 1391

اعتراف میکنم رفته بودیم با رفیقم یه مدرسه جدید.بعد خیلی آروم بودیم.نه در باطن!!خیلی گند میزدیم ولی مدیر بهمون شکم نمیکرد!!
یه بار آزمایش علوم داشتیم. معلم گفت باید دیکرمات آمونیوم بیارید.
صبح اومد برامون توضیح داد که نمیدونم تو گرما،جلو خورشید تو فضا بسته نذارید
گفت امروز وخت نشد صبح بیارید آزمایش.من این رفیقم صبح زود رفتیم مدرسه دفتر درش باز بود مستخدممون رفته بود تو حیاط .مام سریع رفتیم پشت اون پنجره که کامپیوتر مدیره یه جوری که تو دید نباشه و جلو خورشیدم باشه گذاشتیم . ساعت 7:30 بود آفتاب بالا اومد. اتفاق خاصی نیفتاد. سعت 9:30 من رفیقم داشتیم از استرس ناخن میجودیم سالن مدرسه ساکت معلم داشت رو تخته چیز مینوشت. یهووو گگگگگگگگگااااااااااااامممممممممممممممم از تو دفتر یه صدا بد اومد مدیر درحالی که فحش میداد و داد میزاد دووید بیرون معلم مام دوید رفت از کلاس بیرون ببینه چی شده آقا همه رفتن منو رفیقم داشتیم زمینو،نیمکتو،تابلو همه چی رو داشتیم میجویدیم.سالن شلوغ شد. نگو آفتاب زیادی میاد بالا مدیر مام پا کامپیوتر بوده داشته تلفنی با اداره صحبت میکرده یهو دیکرمات ترکیده. آقا فهمیدن کار کلاس ما بوده معلم رفته تو دفتر از رنگ نارنجی که پاشیده بوده به دیوارو بوی تابلو دیکرمات فهمیده بوده. مدیر معلما با انواع سلاح سرد ریختن تو کلاس ما بازجویی. گفتن همه بیان تو دفتر همه رفتیم تو دفتر من و رفیقمم بودیم یهو مدیر چشمش به ما افتاد . گفت نه نه شما برید آقای فلانی آقای فلانی. گفتیم نه اینجوری ظلمه.ریا میشه مام میایم .گفت نه این چه حرفیه من به صداقت شما اطمینان دارم میدونم پسرای خوبی هستین مام خرکیف شدیم دوتایی تا کلاس یورتمه زدیمو شیهه کشیدیم.نشستیم تو کلاس پفک خوردن . صدا کتک خوردن اونا رم میشنیدیم.ای حال داد.
اون باحالاش نوآواراش لایک کنن@@@@@@@@!!!!@@@@2