دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  65476

اعتراف میکنم که وقتی دوست دخترم برای اولین بار با زبون خاص خودش(عسیسم.عجقم.خوجملم....
حرف زد فک کردم داره فحش میده خلاصه هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم هههههههههههههه
آره بنده همچین آدم باهوشی هستم

  65156

سلام به همگی!!!
***اول از همه یکی بگه این داداش مسیحا کجاست چند روز ازش خبری نیست!!بابا به خدا این قلب ناقص من آخر از کار میوفته!!!
***گل قالی عزیزم نمیدونم خواهری هستی یا داداشی؟از دستت کلی خندیدم بعد از ده دقیقه ذوق مرگ شدم خیالت راحت!!من اصلا کلا ذوق مرگم!!:)))))))))
***A1one من همین جام فدات!آخه صحبت کردنت مثل پسرا بود منم طبق معمول اشتباه حدس زدم!!خخخخخ اسمتم که هنوز درگیرشم!اعتراف میکنم تازه فهمیدم چیه!!آی کیو رو حال میکنی طلا؟؟خخخخخخ
***آتییییییش!! خواهری نازم فدا سرت!واقعا اسم آبجیت مرضیه است؟؟؟ای جانم!!بهش سلام برسون؟بووووووستم قشنگ چسبید رو لپم!!♥
***نرمین جون عزیز دلم ممنون از لطفت!تا من برم مامان بشم موهام مثل دندونام میشه!!عاشقتم♥♥
***Memoll kochooloo فدای تو من شم؟نباشم غصتو نبینم خواهری!!!این حرفا چیه؟؟خودم مثل کوه هستم طلای من!!بگو ببینم اصل حالت چطوره؟♥
***azi* عزیز دل من ممنونم ازت!!♥♥♥خیلی خوشحالم کردی!من اصلا ذوق هنری ندارم واسه همین فکر میکردم پستامو کسی دوست نداره!!سر بلند باشی گلم♥
***دوستان جدید:misha telesm ,mary74,9amin,shitoonbala, کوچک ترین عضو 4jok, RAZIEH...2 ,نگیسا & جوجه کوشولوش خوش اومدین!ایشالا همیشه شاد باشین!
***kiana 7773 خانومی خودم جواب سوالاتو تو پست صندلی داغ میدم!♥

  64197

اعتراف میکنم
بچه ک بودم (بچه ها ، الان بزرگ شدم ) از مسواک زدن میترسیدم ینی همچین طفلی بودم ، خنگولم خودتی :0

  63376

اعتراف میکنم هر وقت میخوام پست بذارم میرم تو دستشویی در مورد پستم فک میکنم
ببخشید دیگه

  63067

عاقا اعتراف میکنم که برا اولین بار که ما کامپیوتر خریده بودیم و داداش بزرگم خودشو صاب کامپیوتر می دونس و ما حق چپ نیگا کردن بهش نداشتیم من یه کار با حال کردم برا اولین بار که همه مهمونی بودنو منو بابام خونه بودیم ومیخاستیم بریم من کامپیوترو روشن کردمو واسه بابام کلاس گذاشتم که بعله ما کار با کامپیوتر بلدیم .بعدش بابام میگه پاشو بریم دیرمون میشه حالا مگه من بلدم خاموش کنم بابامو به زور از اتاق فرستادم بیرون دنبال نخود سیاه بعد سیم کامپیوترو گوووووووووووووومب کشیدم بیرون و با خوشحالی تمام رفتم مهمونی

  62630

اعتراف میکنم تا همین دو سه سال پیش فک میکردم میانجیگری یه نوع غذائه مثلا جیگر شکم پر یا یه همچین چیزای:))
هااااا؟؟؟؟؟؟؟چیهههه؟؟؟؟؟خو کسی منو در جریان نذاشته بود=)))))

  62401

اعترافات یک دهه شصتی
آقاو خانوم من از همین جا اعتراف میکنم
اون زمانا این فیلمایه بروسلی زیاد رو بورس بود من یکی از فیلماشو دیدمو رفتم تو کوچمون به یکی زور گفتم که تیله هاتو بده نداد منم انگشتمو کردم تو چشمش که چشمش در یاد متاسفانه در نیومد و من پا به فرااااار جاتون خالی داداشش پایین کوچه بودو دیده که برادرشو زدم
دیگه خودتون تصور کنید چی شد...
چی نه دوستان اتفاقا اونم زدمش البته به قوله بعضی از دوستامون تو افق...

  62012

اعتراف میکنم تا دوماه پیش فک میکردم روزنامه های کثیر الانتشار اسم یه روزنامه هس!!!!!!!!!!!خو مخ معیوب و اکبندی دارم دیگه

  61573

اعتراف میکنم وقتی کلاس اول بودم معلممون گچهایی که کوچیک شده بودن رو ریخته بود توی یه جعبه از اونجایی که اون موقع کلاسها پنجاه شصت نفری بود و نمیتونست با همه سر و کله بزنه اگر کسی اذیت میکرد براش یه گچ پرتاب میکرد یعنی اخر نبوغ بود معلمه !میخواست استفاده مفید کنه از گچهای بدرد نخور من هم که برای معلم بازی توی خونه گچ لازم داشتم الکی اذیت میکردم تا برام گچ پرتاب کنه بعدش گچها رو جمع میکردم.
لایک=بابا تو دیگه چه مخی بودی ندزدنت بخاطر این همه خلاقیت

  61531

اعتراف میکنم از با اینکه الفبای انگلیسی رو کاملا حفظم، ولی الفبای فارسی رو تا نصفه بلدم!
شمام ایطوری هستید، میگی نه؟ امتحان کن!!
(من بعد از "ذ" رو گیر میکنم!)

  61521

اعتراف میکنم 5 ساله بودم خیلی شیطون بودم و مامانم یاد گرفته بود منو بندازه تو حموم چراغ رو هم نزنه مثلا بترسم تنبیه شم،دو سه بار انداخت من تنبیه نشدم،بار چهارم که منوانداخت تو حموم دیدم حوصلم سر میره شیر رو باز کردم و دوش گرفتم بعد زنگ حمومو زدم..مامانم فکر کرد تنبیه شدم. .باید میدیدینش تو اون حال وقتی درو باز کرد بجای اینکه بگم ببخشید،گفتم حوله بیار برام!!!

  61337

اعتراف میکنم اولین بار که وارد مترو شدم فک کردم چرا مردم موقع خروج دستشونو میذارن روی محل کارت منم دست خالیمو گذاشتم اونجا... اصن یه وضی کشتله

  61036

اعتراف میکنم زمان مدرسه 1 روزهایی از ترس امتحان دل درد الکی میگرفتم که نرم مدرسه ، درسته مامانم مجبورم میکرد کلی کته ماست بخورم ولی چون تو مرکز توجه قرار میگرفتم خیلی حال میداد

  60904

اعتراف میکنم وقتی اولین پستمو برای 4جوک ارسال کردم وقتی پیام اومد "پ جوک شما با موفقیت ارسال شد " سریع وامدم تو سایت ، لایکش کنم ....

حالا خوبه قبلا توضیحارو خونده بودم ... هه

  60044

اعتراف میکنم امروز وقتی دیدم بالاخره پستم تایید شده انقد خوشحال شدم که نگوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو.......................................
بعدشم هر چند ساعت یه بار میام دنبال پستم میگردم ببینم چند تا لایک خورده
تازه خودمم خودمو لایک کردم
نامرده هرکی بخنده(نگین که خودتون نکردین این کارو!)(اه بابا دماغتونو بکشین اونور اومد تو چشمم دروغگواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا