دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  59869

*****بزنید کنار ایرانسل اومد*****
اعتراف میکنم یه پسر خاله دارم سیزده سالشه یعنی دو مشت به یه گاو بزنه گردنشو خورد میکنه اما هر صبح جاشو خیس میکنه(البته بین خودمون باشه خودم تا هشت سالگی اینطور بودم)
لایک=خااااااااااااااااااااک تو سرم واسه خودمو پسرخالم

  59550

اعتراف میکنم کلاس اول ابتدایی بودم وسطای سال عموم اومد گفت خوب سارا جون عمویی چیزی هم بلدی؟
منم با خنده و کلی ذوق که در مواقعی هست که هیچ فرقی با جمله انگار به خر تی تاپ دادی نداره سرمو تکون دادم یعنی آره
عموم گفت خوب دخترم "ت" چند تا نقطه داره؟
من: دو تا!
عموم: چجوری عزیزم؟
من: یکی بالا یکی پایین
خونمون که هیچ فکر کنم کوچه بهار منفجر شد!!!!

  59354

اعتراف میکنم کلاس 2دبستان که بودم تو امتحان بلد نبودم جواب این سوالو بدم و از خلاقیت خودم استفاده کردم
سوال این بود:
شکر از چه چیزی به دست میاد؟
جواب من:قند را میکوبند شکر به دست میاد
چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شماها عمرا میتونستین همچین جوابی بدین

  58621

ی حسودی!!!!
اعتراف میکنم شدیدا به لابستر حسودی میکنم...آخه تو دنیای مجازی ی دوست داری که ندیده اینقدر دوستتون داره و قربون صدقتون میره... داداش کیانو میگما... باعث شده بعضیا افسردگی حاد بگیرن..خدا خیلی دوستون داره ها!!! منم دارم میخونم واس کنکور..
امیدوارم موفق باشی و هرچی دوس داری دربیای

  57589

اعتراف میکنم وقتی داشتم برنامه تحویل سال رو نگاه میکردم وقتی تنگ ماهی رو نشون میدادن من با پام میز تلویزیون رو تکون میدادم که آبای تو تنگ بریزه !!!

  57523

اعتراف میکنم اون اولا که تازه لایک تو 4جوک بوجود اومده بود،من وقتی لایک میکردم،چنتا چنتا به تعداد لایکا اضافه میشد من فک میکردم خرابه!

دوست عزیز کودن خودتی
خنگم خودتی

  57270

اعتراف میکنم یه بار وقتی تاکسی دنده عقب اومد سوار شدم راننده گفت آقا میخوام پارک کنم مسافر کش نیستم برو پایین داشتم از خجالت میمردم

  57163

اعتراف میکنم بچه که بودم فکر میکردم ماکارانیو هم مثه برنج میکارن
.
.
.
.اِ اِ اِ اِ اِ اونجوری نگاه نکنین دیگه،بچه بودم الان میدونم که درخت داره

  56904

از همین جا اعتراف میکنم...
که وقتی واسه اولین بار مامانم خونه نبود و قرار بود من ناهار بپزم چنان برنجی درست کردم که با شیر برنج برابری میکرد!!!!یعنی جز یه جسم قابل انعطاف سفید چیزی ازش معلوم نبود!!!
منم خعععععععععععلی شیک ومجلسی ریختم تو پلاستیک بردم گذاشتم سر کوچه که کسی شک نکنه!!یعنی من تا این حد ماهر بودم!
نخند!!!مهم اینه که استارت آشپزی من اون روز زده شد ومن الان واسه خودم کدبانویی شدم!بععععععععله اینطوریاست!

  56437

اعتراف میکنم بچه که بودم وقتایی که خسته میشدم رو زمین ولو میشدم و با کشو و قوس دادن خودم ، خستگیمو در میکردم بعدش فک میکردم خستگیم میره هوا و دوباره برمیگرده به سمتم.
بعد واسه اینکه دوباره نریزه روم و خسته نشم قلت میخوردم رو زمین و جامو عوض میکردم که رومنریزه.دوباره خسته نشم.
واااااااااااااااااااای.خیلی خل بودم

  56172

اعتراف میکنم اومدم سبزه بکارم (باگندم)دیدم نداریم به جاش رفتم برنج خیس کردم که جوونه بزنه نه این مغزه من دارم....دیگه دارم کم کم به سالم بودنم شک میکنم

  55738

اعتراف میکنم ترم پیش داشتیم با همکلاسی هامون تو کلاس قبل از اومدن استاد، آخه یه استاد داشتیم همیشه با تاخیر فراوان می آمد. خلاصه یه بازی هست به اسم کی کجا با کی چکار ، بازی قشنگیه توضیحش مفصل ولی به طور خلاصه باید قسمت ها رو که ازت می پرسند و با اسامی خنده دار پر کنی خلاصه آخر بازی گوینده داشت بلند بلند اون چیزایی که بچه ها گفته بودن و در آمده بود می خوند تا اینکه رسید به قسمتی که به اسم استاد درآمده بود بلند می خوند: کی: استاد مذکور ، با کی: خر بابام، کجا: طویله ، چکار: از خودشون پذیرایی می کردند. حالا نگو استاد پشت در همه رو شنیده بود اومد سرکلاس یه لبخند ملیحی زد و بعد پایان ترم نصف بچه هارو نمره نداد شاگرد زرنگ هارو هم نمره پایین داد.
ما از اون درس افتادیم مقصر ما بودیم آyآ

  55215

اعتراف میکنم بچه که بودم براده های پاکن رو جمع میکردم میذاشتم تو یخچال منجمد بشه تا دوباره پاکن بدست بیاد ولی هیچ وقت درست نمی شد.

  54429

جـواب ِ دوسـتان عـزیزم کـه بـا اسـمه مـن پـست ِ قـشنگشـونو زشـت کـردن...
taha:امیر طاهای عـزیز...من در حدی نیستم که بخوام راهنماییت کنم ولی من هر وخت تو یه کاری گند میزنم همون اول اعتراف میکنم تا الکی ذهنمو درگیره استرسه فاش شدنش نکنم! اولش یه کم اخم و تخم داره ولی به خیال راحتیش می ارزه!خـوشبخت بشی داش:)
اسی 69:من تو رو یاده فیلم قدیمی میندازم؟تو ام منو یاده عصر یخ بندان میندازی!خخخخ.خیلی آقایی داش من کوچیکتم انقد تعریف کردی با سر رفتم تو کیبورد:)
طحان:ایشاللا!خدا فکره قبلیرو از سرم بیرون کنه...یکی دیگشو نمیخوام عزیزم!مـمنون:)
شـیمـا:اشـک؟؟؟چـرا؟نـاراحت شدم!بـه دوسـتت بـگو مـن خودم دریای اشـکو ریخـتم بـسه!بـگو حـبیب خواهش کرد بـخاطرش گـریه نکنی...بخونید قبول بـشیدا!مـمنونم آبجی!
**یــه دیـــونـــــه**...لیـلا جـان!مـن مـمنونم.کـوچیـکه شـومام(آخ ببخشید شما دختری از این حرف خوشت نمیاد:دی)مـوفق باشی آبجیه گـلم...
B@r@nبه اینجا خوش اومدی...امید وارم اون روز بیاد...ممنونم آبجی موفق باشی:)
ديگه مىرم!!!:دوست ِ عـزیز امید وارم بـهش بـرسی...خـوشـبخت بـشی...
مـا کـه غـم باد گـرفـتیم از جدایی!شـما ایـشاللا همیشه خوش باشی
میم مثل...:آبجی من بایت گذشته م شرمنده ی همه ام علی الخصوص خدا!الان دو ماهه از همه چی توبه کردم خیالت راحت...ایشاللا اعتیاد و چیزا ریشه کن شه!سیگاری ام نیستم!!!خـیلی خانومی آبجی ممنونم ازت:)
محمّدرسول:اسمت جذبه داره ها!خیلی ممنونم اصن اسیره صداقتتم!ولی یه پستایی میذارم تا دوباره مجبور شی ازم تشکر کنی خخخخ.موفق باشی پسر ِ شـیطون!
mona:خوشحالم حرفامو میفهمی آبجی...داییت اهله اسلامشهره و نگفتی تا حالا؟واوان جای ساکت و دنجیه لامصب!ما از سر و صدای بچه ها کر شدیم خخخ.موفق باشی
مسیــحا G1.Killer:خوبی منگل؟خخخ.داداشمی!رسـتوران دریایی کوجاس؟
کـثافت بچه اسلامشهر بودی رو نمیکردی؟خعلی آقایی موفق باشی!
malake tanhaii:خواهش میکنم من عددی نیستم!شـوما موفق باشی شـاهزاده ی تهنایی:دی
@R@$:ممنونم از شما آبجیه گلم!شمـا ازین پس دوست ِ خـوب ِ مـایی!
خوب شد؟؟؟موفق باشی سارا جان
Memoll kochooloo:ممنونم عزیز ِ دلم.خعلی قشنگ بود...مـثله قلب ِ مهربونت...موفق باشی همیشه:)
YaaMaa:گریه نکن!مـرگ ِ من!خعلی مهربونی که حرفمو از تو مانیتور میشنوی و میفهمی...موفق باشی
Dokhtar Shomaali ماهی رو من بیارم؟؟؟خودت براش غذا درست میکنی؟
اصلن خودت چیکار میکنی این وسط؟فقط نشسته از ما کار میکشه خودشم شعر میگه:)موفق باشی بانوی خوش ذوق ِ ایران زمین:)
خانوم همساده:خب شمام دوست ِ مـنی!خوب شد؟حـسودی نداره که!موفق باشی آبجی
Kiana jo0n:ممنونم آبجی قـابله شومارم نداشت(پـَین هزار میشه:دی)
اسمـتم قـشنگه!مـوفق باشی...
(fatemeh(Iman:خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
نتونستی بخوری ساندویچتو؟؟؟خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
مـن اسـتاده این چیزام آبجی!
خعلی خندیدم!موفق باشی وسواس خانوم:)
s.t.h 72 بعله همینطوره!برو سایت جنبش مصاف(گوگل بنویس میاره) قسمت ِ مقالات...یه مقاله برای اون قضیه هست اسمش یادم نیست ولی خیلی باهاش گریه کردم...موفق باشی
1369:چطوری رفیق؟خوبی؟بالاخره من وظیفم بود بگم که گفتم بقیش با خوده دخترای سایت...خعلی ام آقایی! چـاکر خـواتم!
**)-(**.@\/\/@$:سما خانوم به زور اسمتو خوندم!ممنونم...خاطره هاش از نبودنش تلخ تره! موفق باشی آبجی...
اگـــــه کـســــی جــــا مــوند بــــگــه!!!

  53891

اعتراف میکنم سال79 که حدودا ۵سالم بود.یه روز که مامان و بابام سرکار بودن.رفتم کنار چراغ نفتی ببینم چطور این وسیله ما رو گرم میکنه.با استفاده از هوش و ذکاوت بالا فهمیدم که آتیش باعث گرم شدنش هس.من هم چون اتاقم بسیار سرد بود تصمیم گرفتم که با استفاده از نبوغ خودم اتاقمو گرم کنم.رفتم ۱کاغذ A4 برداشتم کردم تو چراغ نفتی تا روشن بشه و ببرم تو اتاقمو از گرماش استفاده کنم.کاغذ روشن شد.همین که شروع کردم به حرکت به طرف اتاقم کاغذ از دستم افتاد رو فرش و شروع کرد به سوختن.یادم میاد رفتم تو آشپرخونه و آب آوردم ریختم روش.گفتم الان که مامان بابا بیان کتک میخورم.یادم اومد مادربزرگم که ۱بار دستش سوخت ۱کرم مخصوص مالید به دستش.به هزار بدبختی اون کرم رو پیدا کردم و حسابی همه جا فرش که سوخته بود مالیدم تا زود خوب بشه ولی متاسفانه خوب نشد.کل فرش علاوه بر سوختگی به رنگ سفید دراومد.وقتی بابام اومد خونه به خاطر این کار فوق هوشمندانه بابام کلی بهم خندید و بدوم هیچگونه خوردن کتک به آغوش خانواده بازگشتم.اون لحظه باور کنید من خوشحال بودم از کتک نخوردن،