دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  91926

من همیشه تو خوردن با لذت آب هندونه ی ته پیش دستی ناموفقم.این هسته هاش ممانعت می کنن!!!

  91922

اعتراف میکنم زمانی احساس کردم بزرگ شدم که تو8سالگی همراه مادرم رفتم قصابی قصاب به مادرم بعداز خریدش میگه خانوم ببخشبد 200تومنی دارین!مادرم توکیفش میگرده میگه نه شرمنده ندارم..قصابه به مادرم میگه کوچولوتون نداره!!(منظورش من بودم)مادرم میگه کی این!!!!!نه بابا.و من در کمال ناباوری یه 200تومنی از جیب رو سینم در آوردم...اونجا بود که حضار تو مغازه هلیکپتری میزدن قصابه فرار کرد به سمت افق و مادر محترم به داشتن همچین پسر توانایی افتخار کرد
نمیخوام بگم پست اولیم

  91888

اعتراف میکنم شیش هف ساله ک بودم،ی روزک کسی خونه نبود،ی طالبی ورداشتم خوردم،میخاستم ک مثلن بابام نفهمه پوستشوتخمه هاش(هستش خخخخ)ازپنجره ریختم پایین تخمه هاش ریخت توسرپسرهمسایمون اونم ب بابام گف
وقتی بابام بم گف ازین کارانکن من بااعتماد ب عرش عجیبی گفتم من نریختم ک إ!^_^

  91873

اعراف میکنم
از ترس این که مامانو بابام بهم بگن کاری بکن از اتاقم بیرون نمیرم ...الانم که اینو دارم میگم دستشویی دارم!!!من برم بیرون؟؟؟عمرآ :|
خداییش اگه یه ذره هم مثل منی لایک کن
خانوم ها و عاغایون پست اولمه اسپانسرشین

  91856

من اعتراف می کنم:
تا 10 - 12 سالگی نمی دونستم گوشی چیه و این حرفا
حالا این خواهرم اومده میگه من یه گوشی اپل میخوام از همونا که تو سریال مادرانه دست رها ست آخه من از دست این دهه هشتادیا چیکار کنم برم خودمو بکشم؟
لایک=آروم باش
لایک بزرگ می شی یادت میره

  91841

اغا اعتراف میکنم که......
دوران دبسطان تو کلاسمون یه پنکه داتشیم.این پنکه خیلی تکون می خورد.پنکه هم بالای سره دوستم بود.اغا ما هم هی حواسمون بود که این افتاد سریع یپرم جلوش و یه جای دوستم من بمیرم و تو روزنامه ها کلی تعریف کنن ازم
یه همیچین ادمیم من:)))))
پست اوله

  91839

اعتراف میکنم
بعد از این همه سال هنوز شبهای قدر رو قدر ندونستم

  91832

اینجانب در سلامت کامل عقل اعتراف میکنم امروز در سن 20 سالگی از مادرم خواستم به یاد 2 سالگی بیاد و ناخونای منو بگیره اونم اومدو ناخونای منو همچین از ته چید

  91825

اعتراف میکنم بچه که بودم استاندارد روی خوراکی هارو میخوندم استان دارد!...اگه مثه من بودی بکوب لایکو: )

  91781

بچه ها بياید يه اعترافي كينم اگه چهارجوك نبود آمار خوانندگان ايران از جمعیتش زياد میشد‏!‏‏!‏‏↳‏
بگو خب

  91777

سلام
من میخوام درهمین پست و مقام برا بار اول اعتراف کنم بچه که بودیم می رفتم خونه مامان بزگمینا با پسرخاله هام بابرق 220فشار قوی قطار بازی میکردیم هرچیم میگفتن نکنید خشک میشید گوشمون بدهکار نبود الآن که فکر میکنم میبینم راست میگفتنا ما باورمون نمیومد!!!!!!خخخخخخخخخخخخخخخخ
قضیه ی این لایک چیه اگه خوبه برامنم بزنید خب!!!!o_O

  91776

اعتراف ميکنم يه بار گوشيم افتاد تو دستشويى،منم دستمو تا آرنج کردم تودستشويى (ميدونم سخته ولي يه گوشى اني داشتن بهتر از بي گوشى بودن) بعد به خاطر اينکه بوش بره رفتم ادکلن خواهرمو ازش قرض گرفتم(البته جوري که نفهميد) باهاش گوشيو شستم بوى عطر با بوى گوشى قاطى شد يه بوى قابل تحملى ايجاد شد،الانم دقيقا دارم با همون گوشى پست ميزارم ببخشيد اگه يکم بوش بده شرمنده

  91757

بچه که بودم خیلی دوست داشتم چشام سبز باشه یه نفر بهم گفت اونایی که چشاشون سبزه وقتی سرماخوردن دماغشونو کشیدن بالا...
اعتراف میکنم تا 12 سالگی وقتی سرما میخوردم به امید اینکه چشام سبز شه میرفتم جلو آیینه دماغمو میکشیدم بالا!!!!!
اسکل هم خودتی.....

  91745

با کمال صداقت اعتراف میکنم قبلاها اون قدیم ندیما میومدم قسمت عاشقانه هرچی متن قشنگ بود میفرستادم واسه مخاطب خاص بی خاصیتم!!!
هعععععی اونکه ارزش نداشت اما دمتون گرم تو موقعیتای بد نجاتم دادین چاکرتونم;-)

  91733

اعترف میکنم یه بار یکی از آشنا هامون اومدن خونمون بعد یه پسر سه ساله داشتن (گودزیلا) انغد هرف میزد و فظول بود بهش گفتم این یه بازی مثلا تو یه زندانی هستی من گرفتم دستو پاشو بستم ولش کردم مامنشم نفهمید. من یک پلیدم آره.