دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اعتراف میکنم

  103166

عاقا اعتراف میکنم تو کلاس زبان ما کارت دانشجویی که به ما دادن تماما فارسیه و حتی یک لغت انگلیسیم توش نیس محض اینکه اگه یکی ای کارتو پیدا کرد بفهمه ما ترمی 65 تومن پول کلاس زبان میدیم و این کارت زبانه!!!!

عقده ایم خودتون

  103158

اعتراف میکنم سوم راهنمایی که بودم واسه امتحانات یه مراقبی بدجور بهم گیر داده بودو همش میومد پیشه من وایمیستاد

منم که 99درصد به امید تقلب میومدم!

حالا باید چیکار میکردم؟!

کلی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که قبل امتحان سیر بخورم!

سیر خوردن همانا و فرار مراقبم همانا

تا آخر امتحانا یه دله سیر تقلب کردم خخخخخ

  103156

اعتراف ميكنم كه هنوزم توانتخاب واحد مشكل دارم وهربار باهزاربدبختي انتخاب واحد كنم. يعني مجبورم صدبار برم توسايت وده ساعت پاي اينترنت بشينم اخرشم تنها اميدمو ميذارم به حذف واضافه وبس...... توروخدا اگه شمام اينطوري هستسن لايك كنيد چون بدجوراحساس دست وپا چلفتگي ميكنم لايك= اينقدخودتوسرزنش نكن ماهم همين مشكلو داريم

  103113

اعتراف ميكنم تو بچگي دو تا كار رو خيلي انجام دادم و حالا عذاب وجدان شديدي دارم ؛ ١- زنگ زدن و نشستن زير اف اف ( ايفون ) همسايه و ٢- ريختن چسب يك دو سه يا رازي در جاي كليد همسايه ي عينكيمون !

  103112

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم و صدام شبیه دخدرا بود وقتی از مدرسه زنگ میزدن که بچتون شیطونی کرده خودمو جای مادرم جا میزدم و از مدیر مدرسه عذرخواهی میکردم ^_^
همچین بچه ی خودکفایی بودم من

  103110

اعتراف میکنم عروسی دخترخالم سربرف شادی رو عوض کردم!
بعد عروس اومد بزنه....
صورتش مثل پیرمردای هشتاد ساله شده بود!!!!
کرمو خودتی!

  103108

4 5 سال پیش قرار بود به شاگرد زرنگا لوح تقدیر بدن
به منم قرار بود بدن
اقا بالاخره اسم مارو خوندن ومن با قدم های ارام از روی پله ها رفتم بالا
وفقط چند سانت
تا لوح فاصله داشتم
که ناگهان پام گیرکرد به پله و زمین خوردم و..........
وبقیشم خودتون میدونین !!!
ولی دلیل اصلی اینکه دیگه شاگرد اول نمیشم همینه
چون میترسم از پله ها برم بالا لوح بگیرم
من @@
حضار^^^^
بی عرضه

  102998

اعتراف میکنم
بچه که بودم از یک کتاب داستان خیلی میترسیدم
چون اسم کتاب "عمو پشمالو شده یه لولو" بود
فک میکردم اگه کتابه رو بخونم
عمو پشمالو منو میخوره

من مامانم میخوام
خو چیه بچه بودم

  102995

اعتراف میکنم همه کارای پاین نامه و ساخت پروژه پایان ترم کارشناسیمو دوستم مجتبی انجام داد. شدم نوزده. جالب اینه که خودش رباط امدادگر ساخته شده 15.
خدای من خدای خوب و مهربانم...
نوکرتم بمولا

  102992

اعتراف میکنم بچه که بودم فک میکردم این فیلم خارجیا بازیگراشون ایرانین بعد میرن خارج بازی میکنن(اینو داشته باشین) تو بعضی اَ این دیالوگا وختی دهن بازیگره بسته میشد دوبلرو متنشو میگفت منه طفولم فک میکردم با دهن بسته حرف میزنه به روح قورباغه ی مرحومم قاسم پدر جدم اومد نوک دماغم اما نتونستم مث اون حرف بزنم بضی اوقاتم انقد دهنمو بسته نگه میداشتمو با حلقومم صدا در میووردم احساس خفگی بم دس میداد بعله یه همچین بچه باهوشی بودم من!!!!!!!!!!!!

  102991

اعتراف میکنم وقتی عشقم دانشجو بود و فقط دو روز در هفته کلاس داشت با هم قهر کردیم و حالا که سربازه و حتی گوشی هم نداره اشتی کردیم و تازه به توافق هم رسیدیم دیر دیر بزنگه! فقط ما اینجوری ایم یا هنوزم جای امیدواری هست؟

  102831

اعتراف ميكنم تا همين الانم كه دبيرستاني ام روزايي كه مدرسه تعطيله به مامانم ميگم صبح بيدارم كنه و بعد بگه مدرسه تعطيله.بخواب.
يني همچين بچه شيرين عقلي ام.
ولي خدايي خيلي كيف ميده.

  102827

اعتراف میکنم دوران دبیرستان وقتی ساعت 3 بعد از ظهر از هنرستان برمیگشتیم خونه، تو راه خونه زنگ همه خونه ها رو میزدیم و هیچ وقتم به روی خودمون نمی اوردیم که کار ما بوده خیلی حال میداد هنوزم بعضی وقتا هوسشو میکنم، اینم از مزایای فقدان امکانات اون دوره بود چون کمتر خونه ای آیفون تصویری داشت

  102821

آقا من میخام اعتراف کنم. یه بار خیلی بد ضایع شدم خیلیییییییی بد...
من اون موقع اول یا دوم دبیرستان بودم. مدرسه تعطیل شد خاستم اتوبوس سوار شم برم خونه. اون موقع ها گاهی اوقات شاگرد راننده وای میستاد جلوی در وسط اتوبوس و همون اول کرایه میگرفت. یعنی موقع سوار شدن...
حالا من سوار شدم و کرایه توی دستم بود. از در وسط وارد شدم. دیدم یه مرد اون جلو ایستاده. یه لحظه نمیدونم چی شد که فکر کردم اون مرد; شاگرد راننده هست. من هم خیلی شیک دستم رو طرفش دراز کردم و کرایه رو به طرفش گرفتم. من سرم پایین بود و داشتم کف اوتوبوس رو نگاه میکردم. دیدم یه دفعه اون مرده خودشو کشید عقب!!!!!!
من یهو نگاش کردم دیدم خودش مسافره!!!!!!
حالا اتوبوس هم تقریبا شلوغ بود... من بدون اینکه به روی خودم بیارم رفتم رفتم اون عقبا وایسادم.
فقط خدا رو شکر که اون موقع اون یارو یا بقیه ی مسافرا چیزی نگفتن وگرنه همون لحظه پیاده میشدم.

  102819

اعتراف می کنم هر چی جک قشنگ تو4jokبود رو کپی کردم به نام خودم واسه همه فرستادم و حتی لایکم نکردم ولی بخدا از این به بعد می خوام عوض شم