دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 102821

تاریخ انتشار : شهريور 1392

آقا من میخام اعتراف کنم. یه بار خیلی بد ضایع شدم خیلیییییییی بد...
من اون موقع اول یا دوم دبیرستان بودم. مدرسه تعطیل شد خاستم اتوبوس سوار شم برم خونه. اون موقع ها گاهی اوقات شاگرد راننده وای میستاد جلوی در وسط اتوبوس و همون اول کرایه میگرفت. یعنی موقع سوار شدن...
حالا من سوار شدم و کرایه توی دستم بود. از در وسط وارد شدم. دیدم یه مرد اون جلو ایستاده. یه لحظه نمیدونم چی شد که فکر کردم اون مرد; شاگرد راننده هست. من هم خیلی شیک دستم رو طرفش دراز کردم و کرایه رو به طرفش گرفتم. من سرم پایین بود و داشتم کف اوتوبوس رو نگاه میکردم. دیدم یه دفعه اون مرده خودشو کشید عقب!!!!!!
من یهو نگاش کردم دیدم خودش مسافره!!!!!!
حالا اتوبوس هم تقریبا شلوغ بود... من بدون اینکه به روی خودم بیارم رفتم رفتم اون عقبا وایسادم.
فقط خدا رو شکر که اون موقع اون یارو یا بقیه ی مسافرا چیزی نگفتن وگرنه همون لحظه پیاده میشدم.