دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فانتزی من اینه

  248017

فانتزی منم اینع که بفهمم مسئول تاییدفورجوک آقاهه یاخانم؟!:)هرکی دوس داره بدونه لایک کنه ببینم چندنفریم...

_________________________

ادمین: مسئول تایید آقاهه :) کاربرسایتم هست 18 دی تولدشه :)
اینم شماره کارتشه :)))
5022291057998328 لطفا واریز هدایارو به ساعات پایانی موکول نکنید

  247952

فانتزی من اینه که ازدواج کنم ی سه قلو ب دنیا بیارم اسم هرستاشونو بزارم عزت بعد اینجوری صداشون کنم عزت,عزت پریم,عزت زگوند:))

  247951

یکی از بزرگترین فانتزیام اینه که ساسی از عینک دودی زدن تو خونه مخصوصا در شب دست بکشه

  247797

از فانتزیای من اینه که یبار تو مهمونی خانوادگی یکی از دخترای فضول فامیل(کم نیستن)گوشیم رو بگیره بگه پسورد گوشیت چنده شیطون
منم بگم رمزش سخته حواست باشه یبار بیشتر نمیگم
اونم بگه ok زود بگوو(الکی مثلا خیلی شاخم)
بگم 45.....123بعد از چند ثانیه مکث
(البته تو واقعیت پسورد گوشیو خیلی چیزای دیگه همینه)
بعد بین خنده حضار درحالی ک طرف فهمیده ایستگاشو گرفته بودم
یهو از انجمن حمایت از اعضای فورجوک بیان واسه صندلی داغ ازم مصاحبه بگیرن .

  247792

یکی از فانتزی هام اینکه بتونم در این ماستای کوچیک مجلسی رو کامل باز کنم و بعدش هم مجبور به لیس زدنش نباشم

  247790

یکی از بزرگترین فانتزی هام که میدونم تو این فضا جاش نیست ولی میگم فانتزی من اینه هیچ بچه ای داغ پدر و مادر رو دلش نباشه و همینطور هیچ پدر و مادری داغ اولاد رو دلش نباشه که بد دردیه

  247258

فانتزی من اینه که هر کسی پشت ماشینش یه جوک بنویسه.
شاید:
.
کسی ناراحت بوده و با خوندن اون جوک حالش خوب بشه و روحیه بگیره
.
کسی تو ترافیک گیر کرده و با خوندن اون جوک حوصلش سر نره
.
اما
.
امکان تصادف موقع خوندن جوک و پرت شدن حواس شخص هم وجود داره
پس اگه این کارو انجام دادید یا کسی این کارو کرد اگه راننده بودید موقع خلوتی یا پشت چراغ قرمز بخونید
البته کسایی که پشت ماشینن یا رانندگی نمی کنن میتونن با خیال راحت بخونن°▪°

  246881

از وقتی فهمیدم یه دبستانی تو ایران هست که توش از بچه‌ها میپرسن دوست دارید لباس فرمتون چه رنگی و چه مدلی باشه و تو کلاس هاش به بچه ها خیاطی و آشپزی هم یاد میدن همش آرزو میکنم کاش میشد دوباره بچه میشدم و میرفتم مدرسه...
واقعا این نوع آموزش دیدن خیلی رویائیه... خوش به حال متولدین دهه نود و اواخر دهه هشتاد...

  246700

‏يكي از فانتزيام اينه روانشناس بودم.
بعد به بيمار ميگفتم از سير تا پياز مشكلاتتو بگو. بعد دوساعت كه ميگفت، منم ميگفتم به من هیچ ربطی نداره، نفر بعد

  246607

یکی از فانتزی هام اینه ک برنده یه مسابقه جهانی بشم بعد رییس جمهور بهم بگه به عنوان جایزه هر چی میخوای برات براورده میکنیم منم فک کنم و یه نگاه عمیق بهش بندازم و بگم میشه تو دارو دستت فقط هیچکاری نکنید؟؟؟!؟!

  246312

.یکی از فانتزیام اینه که یه پسری از من خوشش بیاد و روز تولدم منو به شام تو رستورانی که کنار دریاچه ی شهرمونه دعوت کنه .منم دعوتشو قبول کنم و برم.بعد خوردن شام تو همون رستوران پسره پیشنهاد بده که بریم کنار دریاچه قدم بزنیم.وقتی رفتیم موقع قدم زدن یهو پسره بدون مقدمه بگه با من ازدواج میکنی؟ و یه حلقه ی خیلی خوشگل از تو جیب شلوار لوله تفنگیش در بیاره و بگیره جلوم . منم یه نگاه پر از عشوه بهش بندازم و حلقه رو از دستش بگیرم و در حالیکه لبخند شیرینی رو لبامه حلقشو پرت کنم تو دریاچه ^-^
اون پسره هم در حالیکه چشاش پر از اشکه به سمت دریاچه بدوعه و بعد خودشو پرت کنه تو دریاچه، منم چون میدونم اون فلک زده شنا بلد نیست داد بزنم نه تو نباید بمیری!بعد یهو مسئول دریاچه از غیب پیداش بشه و بگه نترس خانوم عمق آب یه متره ! غرق نمیشه.اون پسره هم در حالیکه آب تا زانوشه بلند شه و با خوشحالی بگه من نجات پیدا کردم! منم بگم نه بازی هنوز تموم نشده و یه اسلحه از جیبم در بیارم یه تیر بزنم به پسره و بکشمش!
حالا سئوالی که پیش میاد اینه که من از کجامیدونستم پسره شنا بلد نیست
اونش دیگه به خودم مربوطه!در ضمن قرصامم خوردم^-^

  246251

‏همیشه دوست داشتم برم خارج و اینو بخونم؛

"آهای مسافری که میری به سوی ایران.."


ولی متاسفانه ایرانمو اینو میخونم؛
"منو با خودت ببر،دُبی دُبی

  246012

‏تو دنیای موازی الان امریکایی‌ها دارن خودشون رو به در و دیوار میزنن که ۲۵۰ هزار دلار جور کنن و بیان اقامت ۵ ساله ایران رو بگیرن، از اون طرف پرزیدنت روحانی دستور داده اقامت باقی امریکایی‌ها لغو بشه. هر ریال ایران هم تو کوچه پس کوچه‌های منهتن ۱۴۰۰۰ دلار داره معامله میشه

  245947

بزرگترییییین فانتزیم در تمام عمرم این بوده که هرچی محل تحصیل و آموزش چرت و پرت مثله مدرسه و دانشگاست با بمب اتم بپوکونم!!

  245803

قسمت. سوم هفت خوان داش عباس
داش عباس وقتی داره تو جت به طرف دروازه بازی ها میره منم تو اداره فورجوک دارم توضیح میدم که چرا جای داشمون نشستم ولی توضیحاتم کامل نبوده و به زندان افتادم حال حکایت برادر عباس را بخوانید! عباس از تو بازیgti عبور کرد و به بازی رزیدنت اویل وارد شد
عباس:اه پسر این جا کجاست ؟چرا شلوار کردیم همرام نیست ؟
درهمین زمان که عباس داشت فکر میکرد ناگهان لیان اسکات کندی وارد شد (لیان شخصیت اصلی بازی رزیدنت اویله اونایی که نمیدونین بدونین)لی:ا عباس تویی اینجا چیکار میکنی؟
عباس:نمیدونم یه نفر تازه وارد منو انداخت اینجا نمیدونم چطوری از بازی برم بیرون ناگهان صدای عجیبی اومد زامبی ها برای خوردن عباس اومده بودند چون سربازای فانتزی نشین زندانی ما بودند
ناگهان ناگهان
ادامه در مطلب بعد منتظر ادامش باشین خیلی جذابه داستانش
راستی لایکم نمیخوام هنین که سرتون گرم بشه و لبخند بزنین کافیه
روزتون کاکتوس