دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  256230

چند روز پیشم امتحان شفاهی فارسی داشتیم
بعد معلم گفت صفات سنجشیو توضی بده
منم حواسم نبود اینطوری گفم:«تفضیلیو بگم عالیو بگم کدومو بگم؟»
بعد همه خندیدن
بعد به زور جم کردم گف خب گشتنو تو مضارع التزامی صرف کن
منم با قافیه شرو کردم خوندن
بگردم بگردی بگردد بگردیم بگردید بگردند
حتی معلممون ک سال به سال نمیخنده هم داشت جر میخوردD:

  256200

سلامممم
این قضیه ماله دوسال پیشه من صدای خوبی دارم بهم گفتن ورودیای بعدی نظام جدید ۳۱شهریور میان براشون جشن بگیریم بهم گفتن تو مجری جشن شو و خلاصه متنو دادنو مام تمرین کردیم... ی بدی ک داره واسم (س)و (ش) کنار هم بیفتن قاطی میکنم از شانسمم سر اجرا اومدم بگم سرشار گفتم شرشار ... بین اونهمه ادم دخترا و مادراشون... تا سال اخر دیبرستان شرشار لقبمم بود /:

  256199

رفته بودم کلاس زبان.. ما با همه معلما خیلی رفیقیم چون فاصله سنیمون نسبتا کمه(ارواح عمم *-* ) بعد رفتیم تویه اتاقی پیش یکی از معلما به اسم شقایق که از شانس ما یکی دیگع از معلما به اسم سبحانم بود(مثلا حواسش به کامپیوتر بود:/ ) اغا ما شروع کردیم حرف زدن یهو دوستم یچیزی گف من گفتم لا الا الله خاخرم بسیجی باش:/ موهاتو بکن تو...
اونم منو یه نگا کرد گف تو خودت موهات بیرونه که:| شقایق اومد طرفداری کنه گف مو نیس که.. این که گفتنش یکم طولانی شد یهود اون یکی دوستم گف: پشششمهههه پشممممم*-*
دقت داشته باشید پشم:| خود دوستم سوتیشو فهمید از خجالت سرخ شد
ماهم هنگ کرده بودیم
سبحان بدبختم شده بود رنگ گوجههه
هیچی دیگع منو دوستام دویدیم بیایم بیرون تا اومدیم بیرون سبحان ترکید o_O ینی قهقه میزدا
هیچی دیگع روشا (اسم واقعیم نیست البته) هستم یک پشم دار*-*

  256171

سر ساختمون مشغول کار بودم که سر و کله ی مهندس و صابکار و پیمونکار پیدا شد

از شانس بد همون لحظه باد شدیدی پیچید تو روده ی ما
گفتم طبق معمول سنگ فرز رو روشن میکنم و راحت خالی میکنم
طبق برنامه فرز رو روشن کردم و زااااااااارررررررت.......

نگو سنگ فرز اصلا تو برق نبوده....
کاش حداقل اینقد بوش افتضاح نبود!

  256116

تعریف میکرد:
یه بار رفیقم سیگار گرفته بود
روش یه چیزی نوشته بود.
گفت : اینو ترجمه کن.
.
.
گفتم : نوشته که "اگه احساس میکنید مشکل روحی دارید به روانشناس مراجعه کنید و کشیدن سیگار را متوقف کنید" .
.
.
بعد رفیقم گفت : خرابم کرد این جمله،
دو نخ روشن کن.

  256075

حاج ناصر تو بیمارستان بستری بود
۱۵ نفر از اهالی محل خواستن برن عیادتش
یک مینی بوس دربست گرفتن با راننده توافق کردن که نفری ۵ تومن بدن
راننده گفت یک نفر دیگه هم بیارید که صندلیها تکمیل بشن میریم
بهش گفتن نه دیگه کسی نیست فقط ماییم
خواستن حرکت کنند
که از دور بدو اومد طرف مینی بوس
راننده گفت آها یک نفر هم جور شد
بهش گفتن ولش کن این جاسم نحسه اگه بامون بیاد حتما نحسیش مارو میگیره و یک اتفاقی میفته
راننده گفتن نه من اعتقاد ندارم به این خرافات مهم صندلیها تکمیل بشن و ۵ تومن بیشتر گیرم بیاد
خلاصه ایستاد و جاسم رسید تا در مینی بوس رو باز کرد
گفت پیاده شید حاج ناصر مرخص شد نمیخاد برید بیمارستان ((:::

  256063

خانومه تعریف میکرد:
رئیسم گفت چند تا خانم دارای 4 یا 5 سال سابقه کار، با اعتماد به نفس، مسئولیت پذیر، مشتاق و دارای روحیه مثبت مثل خودت معرفی کن.
گفتم: عینِ خود من که پیدا نمیشه ولی چشم سعی می کنم.
.
.
.
.
داشتم از در میرفتم بیرون که گفت: ببین حالا اعتماد به نفسش اندازه تو نبود هم عیب نداره!

  255987

نوه عموی بابام اسم و فامیلیش با من یکیه هم سنم هم هس. کارت عروسیش که اومد، بردم مدرسه بدون هیچ حرفی به دوستام نشون میدادم
واکنش ها خیلی باحال بود دوتاشون به جیغ زدن افتادن یکیشون تنگی نفس گرفت....جاتون خالی پشم ریزون راه مینداختم به سادگی :)

  255974

گلوم درد میکرد مامانم گفت انشاالله سرما نخورده باشی یا حضرت فیل
از جمله بندی مزخرفش که بگذریم......حضرت فیل کیه؟
من@_@
حضرت فیل!_!
مامان گرامی(:

  255964

یبار یه آهنگ پلی کردم بعد الکی نشستم پشت پیانو استوریشو گذاشتم اینستا، یکی کامنت داد داداش تابلوئه خودت نیستی. گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت آخه نمیشه با پیانو گیتار برقی زد .

  255955

یه بار تو امتحانمون سوال داده بود" دستگاه عصبی" چیست؟(منم که درس خووون) نوشتم: وقتی عصبی میشویم دستگاه عصبی است.....معلممون یه کم حالش بد بود نمره کاملو بهم داد:/

  255942

سلااام
ی بار زن صابکارم کنارم بود بعد یه مهندس اورده بودن که خیلی وضعش ناجور بود تعادل نداشت
خیلی حرف میزد حرفاشم پشت سر اینواون بود فامیلیش هاشمی بود نمیدونم چیشد بحث رفت سمت رفتاراش که من برگشتم گفتم کلا هاشمیا سلیطه ان و... بعد یادم اومد زن صابکارمم فامیلیش هاشمی هس /:

  255890

من یه داداش بزرگتر دارم به اسم آرمین. آرمین استاد شام درست کردنه یه روز مامانو بابام خونه نبودن مامانم هم یادش رفت برامون شام درست کنه بذاره تو یخچال. ما دوتا هم خیلی گشنمون شده بود. داداشم گفت بیا برای مامان و بابا کیک و شام درست کنیم . مواد شاممون: کالباس. سیب زمینی. تخم مرغ. یه ذره پنیر پیتزا....... مواد کیکمون: کیک سی سی.. بیسکوییت توت فرنگی .. گردو.. شکر.. آرد گندم ..شیره خرما ..ماست و آب(به دلیل نداشتن شیر) خلاصه درست کردیمو کیکو تا مرز سوختگی بردیم .


قیافه مامانو بابام موقع دیدن کیک :C
قیافه مامانو بابام بعد از خوردن کیک:d

هیچی دیگه الان صف دستشویی پره.........

  255869

دوتا از همسایه های محله قدیمی مون رو اتفاقی دیدم .اینا دوتا خواهر دو قلو اند تا یه مسیری رو با هم قدم میزدیم، من بین اینا راه میرفتم، حس جالبی بود شده بودم مثل یه خلیل که سمت راستشو نگاه میکرد یه جبران بود سمت چپشو نگاه میکرد بازم یه جبران دیگه!!

  255839

اقا ینی سوتی دادم در حد غضنفر السلطنه...
با رفیقام رفته بودیم کنسرت بچه های مجتمع خودمون (همه اشنا از دم) بعد دیگع تموم که کردن همه داشتن میرفتن منو دوستم یلدا رفتیم پیش یکی از بچه ها سلام کنیم رفتیم رو سن این یارو (خشایار) وایساده بود کنار یکی از صندلیا که روبروش میکروفون بود اقا من از قدم اولی کع برداشتم شروع کردم سلام احوال پرسی : به به خشی جوون خسته نباشی عالی بودی داداچ بخدا چی بودن بقیه فقط خودت*-* بعد اونم هی میخندیدم یهو گف بقیه منظورت با پدرامه؟ )چون کلا با پدرام لجم( منم که دیگع رسیده بودم نزدیکش همینجوری نشستم رو صندلیه با حرص گفتم: اره بابا با خودشم ... اعتماد به لایه ازون:/ این رفیقاشم چه اقای صدا اقای صدایی راه انداختن مرتیکه مو حنایی با اون قیافه مسخرششششش :/
ینی چشتون روز بد نبینه ...
میکروفونه رو نمیدونم کدوم گوره خری روشن گذاشتع بود و این مسخره ی من همینجوری تو سالن اکو میشد و به طرز جالبی همع سکوت کرده بودن اقا یهو همه زدن زیر خنده خود پدرامم خندش گرفته بود
وبدین ترتیب بروم رفتتتتتت:(