دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  258326

دیروز توی رستوران نشسته بودم !!
دختره با دوست پسرش با کلی کلاس اومد تو ،
با کلی عشوه menu رو برداشت و با کلی مکث ،،،،،،
با یه لحن خاصی به گارسون گفت :
2 تا بام دریت جعفری برای من و عشقم لدفن...
گارسون بعد از شنیدن این صدا متواری شد
هنگامی که علت را جویا شدم فهمیدم
اون بام دریت جعفری نبوده !!!
اون با مدیریت جعفری بوده!!!؟؟
طفلکی اقای جعفری از رستوران استفا داد
گارسون هنوز متواریه
عشق اون زنه هم که خودشو از طبقه ی سوم انداخت پایین
منم الان تو بیمارستانم دکترا گفتن از بس خندیدی
خنده دونت پاره شده!!!!
خدایا با کیا شدیم 80 و عندی میلیون نفر!!!!

  258313

آقا من یه دوست دارم که مشکل بد خوابی داره ...
حالا همین دوست من یه شب تا صبح نخوابیده بود و همونجوری اومده بود مدرسه و خوابش میومد ...سرکلاس هی پشت سر هم خمیازه میکشید ..هر یک دقیقه معادل پنج شیش تا خمیازه میکشید ..بازم داشت خمیازه میکشید که....
چشمتون روز بد نبــــــــینه ..دهنش دیگ بسته نشد ...همونجوری مونده بود ..
دیگ خودتون تصور کنین چیشد دیگ .کلاس منفجر شد ..بچه ها میخندیدن ..
این رفیق ما هم یه ریز اشک میریخت ..معلم و بچه ها ..همه افتادیم رو فکش دهنشو ببندیم نشد که نشد ..معلممونم به من که رفیقش بودم گفت ببرش دفتر ..
منم بردمش دفتر تحویلش دادم ...اومدم بیرون از لای در نگاه کردم دیدم ناظم و مدیر دست و پاشون کردن تو دهنش ..وای وای وای آب دهنشم میریخت .....رفتم سر کلاس یکم که گذشت دیدیم یه آمبولانس اومد این رفیقمونو برد بمارستان ....فردای اونروز زنگ دم زدم بهش دیدم باهام قهر کرده میگه دیدم دیروز بهم میخندیدی ..خلاصه منم معذرت خواهی کردم ازش پرسیدم رفتی بیمارستان چیشد ؟؟؟؟
و اونجور که گفت فهمیدم اونجا پرستارا دست و پاشون و کردن دهنشو و بالخره یه جوری این فک لامصبی رو بستن .....

اگه یه ذره خندیدی اون لایکو بزن ....

  258283

ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻐﺮﺍﻓﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ .
ﭼﺮﺍ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺪﻥ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺒﺎﺭﻥ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻣﯿﺮﯼ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺍﻭﻝ چیکار میکنی ؟؟؟
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺟﻐﺮﺍﻓﯽ ﺷﺪﻡ???????? ???? ????

  258269

ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻐﺮﺍﻓﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ .
ﭼﺮﺍ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺍﻭﻝ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺪﻥ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺒﺎﺭﻥ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻣﯿﺮﯼ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺍﻭﻝ چیکار میکنی ؟؟؟
ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺟﻐﺮﺍﻓﯽ ﺷﺪﻡ???????? ???? ????

  258245

عید امسال خونمونم عوض کردیم اسم کوچمون شهید شلوار دوز بود بعد داییم میخواست بیاد خونمون زنگ زد گفت زینب کوچتو خشتک دوز چند قیافه مامانم،⁦:-*⁩. .... قیافه من‌،⁦:0⁩

  258226

دیروز رفتم مغازه لبنیاتی گفتم نوشابه ی بزرگ دارید ؟
گفت :خانواده ؟
تا گفتم پ
گفت که په نه په رو مرز این په نه په چیه که شما جوونا یاد گرفتید
منم گفتم میخواستم پنیر دارید؟
طرف بعد کلی عرض خواخی گفت پنیر بسته ای بدم؟
گفتم په نه په متری بده و زود در رفتم
حخخخخخخخخخخ
ایا من بچه ی بدی هستم؟
من:*-*
مغازه دار:o_O
ساز مان حمایت از کسانی که مریضی سندروم په نه په رو به عهده دارند:-@

  258205

یادش بخیر استخر بودیم چه اتفاقایی افتاد
1-دوستمو گوشه استخر دیدم از عقب بهش نزدیک شدم خواستم بزنم پس کلش دستمو بردم جلو یهو یکی از عقب پرید روم که منو غرق کنه تو اب منم دستم جلو بود گیر کرد به مایوی بدبخت و کشیده شد پایین
.
.
.
.
یه پیرمرد پیدا کردیم دیدیم تو تویوپه و دار از رود استخر (یه چیزی مثل جوب بزرگ دور استخر داشن که ابش حرکت میکرد و از بالاهم با فشار روت اب میریختن) دیدم دار گواز میده و میره حرفه ای بود سر پیچا شل می کرد دریفت می کشید می رفت دنده دو
فقط از اینجا بهش میگم که دست مریزاد داری حجی
عجب نفسی داشت

  258147

الان بچه ها هر کدوم تو خونشون یه تاب و یه سرسره دارن حوصلشون که سر بره میبرنشون شهربازی تازه تو شهر بازی جایزه هم میگیرن
من یادم میاد بچه بودم با خواهرم یه هفته عر میزدیم که مارو ببرن پارک بالاخره مارو جمعه موقع ظهر تو آفتاب سوزان میبردن یه پارکی که کفش شن بود تموم جونمون شنی میشد
از ترس کنده شدن زنجیرهای زنگ زده تاب که تاب بازی نمیکردیم میگفتن برین پنج دور سُر بخورین بعدش بریم خونه
میرفتیم سمت یه سرسره با ارتفاع پل هوایی که یه سرسره تونلی و یه سرسره سرباز داشت ،سربازه رو که از ترس پرتاب به اوج آسمان نمیرفتیم
میرفتیم تو سرسره تونلی نگاهش میکردی یه لوله گنده آهنی زنگ زده بود که از اول تا آخرش سوراخ های ریزودرشت داشت عین رنده:|پشمامون میریخت ...یه دور ازش سُر میخوردیم میفتادیم رو سَر بقیه بچه ها دعوا میشد کتکمون میزدن میبردنمون خونه بعدشم میگفتن چون امروز رفتیم پارک ناهار نداریم نون و چایی بخورین://
باز عین خر عر میزدیم که هفته بعدم بریم پارک چقدرررر بدبخت بودیم ما

  258087

میخاستم به مامانم بگم یادته قبلا احمد(پسر عمم) پرنده میاورد جفت گیری کنن بچه هاشونو میفروخت؟!
و یهو خیلی شیک و مجلسی با یه عالمه ذوق گفتم: مامان یادته قبلا احمد پرنده میاورد باشون جفت گیری میکرد؟! :/
مامان: o_O
من: (وی رفت و در افق محو شد:| )
خاهرم : *-*
همچنان مامان : o_O
روشا هستم یک سوتی ده:/

  258083

سلام. آغا کی تا حالا از مامان یا باباشون سوتی گرفتن.
هرکی گرفته یه لایک بکنه.من خودمم گرفتم.
یه بار مامانم با برادرم رفتن خرید وقتی اومدن مامانم بو داداشم یه بستنی پنج هزاررر تومنی داد به هزاری داد.
میگم چرا به اون پنج هزار تومنی دادی میگه اون با من نا نا کجا آباد اومده. حالا میخواسته چی بگه تا نا کجا آباد.
یکی دیگه هم گرفتم. همون روز مامانم میخواست یه چیزی بذاره تو بالکن دستش کثیف بود بهم میگه درو باز کن میگم دست منم کثیفه میگه واشه.
میخواسته بگه باشه گفته واشه.
حالا هرچی هم میگم سوتی دادی میگه نه تو گوشات اشتباه شنید.

  258034

دوران دبیرستان ی معلم داشتیم هی از خودش تعریف میکردی بارمیگفت مگه من بچگی خیلی موفق بودم شمام اگه بخواید میتونید مگه من چیم از شما بیشتر بود منم یهو هول شدم گفتم شما ی کروموزوم اضافه داشتید به نظرتون من چیز بدی گفتم عایا؟ که تو دفتر ازم پذیرایی کردن????

  257978

آقا چند روز پیش توی مهمونی آنقدر که خورده بودم دل‌پیچه گرفته بودم و هی آروم میگو‌‌‌‌..زیدم
همینطور گذشت تا یدفه یک باد بودار و بزرگی بهم زور آورده بود
از فک و فامیل خدا حافظی کردم و رفتم تو ماشین تنها بودم
و راحت گو..زیدم ماشین پر از بو شده بود منم تنها که یک دفعه
گوشیم زنگ خورد فامیلامون گفت منم باهات میام ورود اومد پایین
اما هنوز اون گاز اشک‌آور داخل ماشین بود اومد تو ماشین
داشت خفه می شد نمی‌دونستم باید چیکار کنم
طرف از ماشین بدون خداحافظی پیاده شد و پیاده رفت خونش
از اون به بعد هر وقت دعوتم کردن نرفتم

  257930

این خاطره ماله ساله اوله دبیسرتانمه ینی سال 91 که حسابی آبروم رفت کلاس عربی نیم ساعت زودتر تموم شد دبیرمون جوون بود گفت بچه ها بریم فوتبال منم چون هیکلم درشت بود با دبیرمون تقریبا برابر بود همش باهاش در حاله رقابت تو زمین بودم تا خودمو نشون بدم که یهو بهم ی تنه زد افتادم بلند شدم دیدم بچه های دوره زمین همه دارن میخندن و مسخره میکنن اول متوجه نشدم تا اینکه شنیدم دارن میگن شرطش آبیه دیدم شلوارم قسمت پشتش کامل پاره شده حس ضایگی بدی بود. ولی دبیرمون دمش گرم خودش با ماشینش رسوندم خونه عوض کردم برگشتم مدرسه

  257923

اقا جاتون خالی چند روز پیش یا خانواده داشتیم فیلم هندی میدیدیم
طرف بایک مشت خالی یک گردان زرهیس رو نابود کرد
به بابام گفتم که اینا همه خالی بندیه
بابام هم کم نزاشت و گفت
خالی بندی اینه که راننده تاکسی سیگار میکشه اما تو بوی سیگار میدی!!"
هی چی دیگه خیلی شیک ضایع شدم و نشستم و ادامه ی فیلم رو نگاه کردم

  257910

غضنفر تازه بچه اش دنیا اومده بود که یه سفر کاری خارج از کشور براش پیش اومد و یه ماهی طول کشید، وقتی یرگشت نی نی خیلی خیلی تپل شده بود، تادیدش گفت:
ماشاالله بشکه بابا! :)
مهر پدری:-
چشم نزنی بچه رو:(