دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 258147

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1399

الان بچه ها هر کدوم تو خونشون یه تاب و یه سرسره دارن حوصلشون که سر بره میبرنشون شهربازی تازه تو شهر بازی جایزه هم میگیرن
من یادم میاد بچه بودم با خواهرم یه هفته عر میزدیم که مارو ببرن پارک بالاخره مارو جمعه موقع ظهر تو آفتاب سوزان میبردن یه پارکی که کفش شن بود تموم جونمون شنی میشد
از ترس کنده شدن زنجیرهای زنگ زده تاب که تاب بازی نمیکردیم میگفتن برین پنج دور سُر بخورین بعدش بریم خونه
میرفتیم سمت یه سرسره با ارتفاع پل هوایی که یه سرسره تونلی و یه سرسره سرباز داشت ،سربازه رو که از ترس پرتاب به اوج آسمان نمیرفتیم
میرفتیم تو سرسره تونلی نگاهش میکردی یه لوله گنده آهنی زنگ زده بود که از اول تا آخرش سوراخ های ریزودرشت داشت عین رنده:|پشمامون میریخت ...یه دور ازش سُر میخوردیم میفتادیم رو سَر بقیه بچه ها دعوا میشد کتکمون میزدن میبردنمون خونه بعدشم میگفتن چون امروز رفتیم پارک ناهار نداریم نون و چایی بخورین://
باز عین خر عر میزدیم که هفته بعدم بریم پارک چقدرررر بدبخت بودیم ما