دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  26707

امروز داشتم با عروسکهام بازی میکردم :"> { کادوی تولدم که یکی از بهترین رفقام بهم داده بود } اینقده حال داد
بعدد مامانم یواشکی اومد تو اتاقم چپ چپ نگاه هم میکرد
بهم گفت خاک تو سرِ عروسک بازت
هستی{ برادر زادم } دوسالشه همش با تبلت و لبتاپ و اینا بازی میکنه اون وقت تو با 34 سال سن عروسک بازی میکنی :|
آخه من با چه رویی برا تو زن بگیرم :@
:| :( :((

  26706

به دختر خالم گفتم تل (tel) جدیدتو بده داشته باشم...
خدا شاهــــده
خدا شاهــــده
خدا شاهــــده
تل سرشو از توو مووهاش درآورده میگه بیا ، مفت خریدم ، تازه رنگای دیگشم داشت!!!
يعني در اين حد مُنگل!!! :|

  26705

رفـــــتم امتحان رانندگی بدم سرهنگه گــفت اول که می شینی تو ماشین چیکار میکنی ؟؟؟گفتم صدا آهنگمو تاته بلند میکنم !!!!
هیچی دیگه بیشعععور ردم کرد :| خو مگه غیر اینه؟ ینی باید دروق می گفتم؟

  26704

مامانم 2ساعتی بود که تو حال جلوی کولر نشسته بود بعد بابام سردش شد اومد کولرو خاموش کنه مامانم داااد زد که روشن نکن هوا به این خوبی چه باد خنکی.. حتما باید برق مصرف کنی؟

  26691

یه پسر جوونی تو محلمون مُرده، واسش حجله زدن و نوشتن جوان ناكام فلانی ...بعد یكی با خودكار زیره عكسش نوشته :
این ناكام نبود ... من ازش باردارم!!
ینی آدم با بغض می ره دم حجله ی بدبخت ، اینو میبینه از خنده پاره میشه بر میگرده =))))))

  26689

ما ك دبيرستان بوديم يه دبير شيمي داشتيم همينطور كه ميرسيد تو كلاس بدون هيچگونه اتلاف وقت ميگفت سه رديف اخر گم شن بيرون
حالا ماهم تو اين سه رديف اخر بوديما
خلاصه ي روز جامونو با سه رديف اول كه بچه زرنگا بودن عوض كرديم
اين يارو همينطور رسيد تو كلاس گفت سه رديف اخر بازم تو كلاسن كه
گم شين وقت كلاسو نگيريد
اين بچه ها هم كه با ما جاشونو عوض كرده بودن شروع كردن به منت و خواهش ك اينا مارو گول زدن
خلاصه از اون روز به بعد تا سه هفته اون 6 تا هم با ماها انداخت بيرون
اخرم اون سال شيمي رو با تبصره قبول شدم....

  26688

با دوستم رفتیم نونوایی،شاطر میگه از این جا به بعد کسی وای نسته ک نون بهش نمیرسه،دوستم بعد از مدتی فک کردن میگه اشکالی نداره بچه ها یه کم جم تر وایسین به همه برسه...!

  26681

یه شب خونه خالم اینا دعوت بودیم.بعد شام پسرخالم تنگش گرفت پاشد که بره دستشویی.منم لش بازیم گل کرد،زود رفتم پشت سرش بلند گفتم:
...پپپپپپپپپخخخخخخ...
هیچی دیگه،اون چیزی که نباید میشد،شد(خودشو خیس کرد)...یه کله رفت حموم!!!

  26665

یه بار یه اس ام اس اومده از شماره ناشناس نوشته: امشب بیا با بچه ها صحبت کردم وامت جور شده. فقط داری میای به زیر مجموعه هات خبر بده بیاین که به امضاشون نیاز داری.....
من :|
براش فرستادم شما؟
نوشته: خر نفهم بیشعور آشغال من اینهمه زحمت کشیدم واسه وامت الان میگی شما؟
یعنی اگه ببینمت لهت می کنم......
موبایلم :| خودم :| شرکت مخابرات :|
خدا رحم به اون کسی کنه که منو جاش اشتباه گرفتن :))

  26647

داشتم تو اتوبان ميرفتم ديدم يه بچه اي رو موتور خوابش برده بود و داشت مي افتاد باباش هم اصلا حواسش نبود.
رفتم کنارش هر چقدر بوق ميزدم نمي فهميد.
آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ايستاد بهش گفتم :
پس چرا حواست به بچه ات نيس ؟؟؟
ي دفعه دو دستي زد تو سرشو گفت :
اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟

  26618

یکی از افتخارات دوران دبیرستانم اینه که هر وخ دبیر فلسفه مون از در میومد تو ،
اولین کاری که میکرد بهم میگفت : گم شو بیرون !!!
:))
یه همچین آدمی بودم

  26617

الان بابام اومد یه سر و صدایی کرد که نگو
یه تهدیدایی هم کرد که نگو
کامپیوترم از برق کشید
تازه از اتاقمم بیرونم کرد گفت برو تو حال بگیر کپه مرگتو بزار!
ولی اشتباهش اینجا بود که گوشیمو نگرفت
من الان در خدمت شما هستم
بعله من یه همچین آدم زرنگیم D:

  26606

توی دانشگاه یه پسره (ورودی جدید) اومد ازم راجع به دانشگاه و امکاناتش سوال کنه ، منم نه گذاشتم و نه برداشتم گفتم اینجا خیلی داغونه و امکانات در حد زیر صفره و مطمئنم وسطای ترم از قبولیت تو این دانشگاه پشیمون میشی!!!
خدا میدونه الآن چه عذاب وجدانی گرفتم! یکی رو از زندگی و آینده و تحصیل کاملاً نا امید کردم... :'(

  26604

یادمه بچه که بودم یکی از عموهام توی شمال یه خونه توی یه باغ مرکبات داشت , ماهام منع شده بودیم از خوردن پرتغال و نارنگی های سبزش . بعد از ظهر که بزرگترا خواب بودن هر کدوم از بچه ها مسئول آوردن یه چیز میشد . یکی نمک,یکی چاقو,یکی ظرف.همه شب میرن دزدی ماها بعد از ظهرا میرفیم دزدکی پرتغال سبز میکندیم میخوردیم پوستشم خاک میکردیم یه شکلاتم میخوردیم تهش که بو پرتغال نده دهنمون.حرفه ای بودیم اون موقع!

  26595

تو عروسی یکی میخواست یکی رو بلند کنه برقصونه،
طرف دوست نداشت برقصه؛ انقدر بهش گیر داد باید برقصی که آخرش دعوا شد!