دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  29706

تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت دوست عزیز این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!

  29705

یه شب مادرم مریض بود داشتم ازش پرستاری میکردم بعد گفت برو برام آب بیار رفتم آب آوردم دیدم خوابش برده اومدم تریپ بایزید بسطامی بردارم صبر کنم بیدار شه یه دفعه یه لحظه خوابم برد آبو ریختم رو مامانم !!!!!!!!

  29702

چند وقت پیش که نتایج کنکور اعلام شده بود زنگ زدم به دوستم که قبولیش را تبریک بگم به جای اینکه بهش بگم مبارک باشه هی میگفتم قبول باشه قبول باشه
بنده خدا دوستمم سکوت کرده بود به روم نمی آورد!

  29699

چند سال پیش که عموم فوت کرده بود من اولین بار بود که مراسم ختم می رفتم وقتی رسیدم مامانم اشاره کرد برم به زن عمو تسلیت بگم رفتم پیشش زن عمو بغلم کرد و گریه کرد و گفت عموت مرد عزیزم منم گفتم خودم می دونم زن عمو همه چادرو کشیدن رو صورتشون از خنده داشتن غش می کردن.

  29670

رفیقم زنگ در رو زد، دختره گفت کیه؟ رفیقم اومد بگه منم ولی یادش اومد دو نفریم گفت ”منیم”

  29664

دیروز یه گدایی اومده بود درخونمون
واسش گردو دادم!!!!!
با کمال پررویی میگه من گردو نمیخوام واسم زعفران بدین!!!!!!!!!!!!
من؟؟؟
دهقان فداکار؟
سازمانهای زیربط؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  29653

آقا من و ی دوستام برای یه نشریه تبلیغاتی تبلیغات جذب می کنیم...
امروز رفتیم تو یه آژانس و باهاش حرف زدیم ونمونه دادیم گرفته تا میتونسته سوال کرده انواع قیمت کادر هارو گرفته سرمون رو درد اورده آخر سر درمیاد میگه خودشون نیستن . . .
آخه برادر من مگه مشکل داری یه ساعت نگه میداری؟
این منشی آژانسه ما داریم؟
یه دیوار بسیار محکم خواهشا لطف کنید

  29640

به مامان بزرگم بلال تعارف كردم، گفت ميل ندارم، هي اصرار اصرار گفت: مادر جان نمي خورم،..
كلا گير داده بودم، يهو ديدم دندون مصنوعيشو از دهنش درآورد نشون داد و گذاشت سر جاش...
تا حالا همزمان قانع و ضايع نشده بودم...

  29638

دیروز تو خیابون خواستم دوستم رو صدا کنم
به شوخی صداش کردم دکـــــــــتر
همه برگشتن نگاه کردن
اون موقع فهمیدم که 80 درصد مردم این کشور اگه چیزی تو اعتماد به نفس از من حقیر زیادتر نداشته باشن چیزی کمتر هم ندارن

  29635

سال دوم دبیرستان سرکلاس داشتیم نارنگی میخوردیم
که معلم داد زد کی داره سر کلاس نارنگی میخوره خجالت نمیکشین واقعا ؟
منم اومدم خود شیرینی کنم گفتم خانم شاید ویییییییار کرده
آخه حرفه بدی نزدم نمی دونم چرا تا 3 روز سرکلاس رام نداد و هر دفعه منو میدید میگفت بی حیا

  29625

بچه که بودم میرفتم بالای سکو تو حیاط دمپایی پلاستیکی های تو حیاط رو میریختم وسط حیاط
یه نخ بر میداشتم بش سیم میزدم
مینداختم طرف دمپایی ها که بگیرمشون
به جای ماهیگیری دمپایی گیری میکردم
بچه بودم دیگه

  29624

بچه که بودم میخواستم برم اب بخورم یا دستشویی همه ی چراغا رو روشن میکردم از شدت ترس
یعنی همه ی خونه از نور لامپ ها بیدار میشدن
تا صبح فحش میدادن بم.

  29622

به بابام میگم باون میاد میگه با کی میاد میگم باون میاد میگه کی با کی میاد میگم عجبا باون مییاد میره نگاه میکنه میبینه داره بارون میاد امده میزنه پس کلم میگه ادم باش !!!

  29621

پسر خالم فردا تولدشه
بهش گفتم منو دعوت نمیکنی
گفت اتفاقا برنامه چیدم فردا بریم رافائل جشن بگیریم
حالا نمیدونم پول کادوشو از کجا بیارم
ای لعنت بر زبون بی محل
‏‎:)‎

  29615

آغا ما یه روز میخواستیم بریم دستشویی(توالت ما تو حیاط بود) همینجوری تو حال و هوای خودم بودم که یهو دیدم تو کوچه ام و درو بستم رو خودم!!
هی! یادش بخیر از ترس بابام که بیدارشه و بزنتم تا صبح تو کوچه موندم...(شلوارمم خیس خیس شده بود)...