دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

خاطرات خنده دار

  36202

توی بچگی چند باری خونمون رو عوض کردیم هر بار که به محله جدید می رفتیم روزهای اول که با بچه ها می رفتیم فوتبال بازی می کردیم خودم رو می زدم به منگلی. توپ میومد از زیر پام رد می شد. این پام به اون پام می گفت برو بخواب خلاصه یه وضی بود. بعد از دو سه روز یه دفعه بازی خودم رو رو می کردم. ای حال میداد بچه ها مونده بودن که این چطوری یه شبه بازیش اینحوری شده. درست عین این فیلمها.
واقعا همه ما دهه شستی ها مبتکر و خلاق بودیم...

  36193

پارسال سر جلسه امتحان بدترین جای ممکن صندلیم بود که شرایط امنیتی برای تقلب نکردن صد درصد بود
جلوم صندلی بود
دقیقا بالای سرم دوربین مداربسته بود
سمت چپم دیوار بود
سمت راستمم به فاصله ی 3تا موزاییک صندلی مراقب قرار داشت
پشت سرمم یک نفر از این دس خونای مثبت بود
تازه یک دوربین چرخشی هم به فاصلی چند متر پشت سرم قرار داشت.
تقلب که نکردم هیچی،استرسی بهم وارد میشد که همون مقداری هم که خونده بودم فراموش میکردم.

  36179

چند سال پیش به خاطر کنکور م یرفتیم کتابخونه یه بار می خواستم خستگی در کنم سرم رو گذاشتم روی میز و حسن فری (هندزفری) رو گذاشتم تو گوشم و داشتم آهنگ گوش می دادم چند تا آهنگ که گذشت دوستم زد بهم و با اشاره پرسید چی پوش می دم .
منم همونطوری که سرم رو میز بود گفتم :
امیر
رضایا
آرمین ...
هیچی دیگه یهو دیدم کل کتابخونه رفت رو هوا . مسئول کتابخونه هم کارتم و گرفت خودمم محترمانه بیرون کرد.
از اون موقع کتابخونه می رم می ترسم نفس بکشم کسی بشنوه.

  36166

استاد سر کلاس داشت درمورد سرانه فضای سبز به ازای هر نفر و فرهنگ خرید گل صحبت می کرد. برگشت از بچه ها یکی یکی سوال کرد که شما سالی چندتا شاخه گل می خرید. نوبت من که شد گفتم: استاد من اهل این سوسول بازیها نیستم دختر اگه بساز باشه با همه چی باید بسازه و دلش رو به چندتا شاخه گل خوش نکنه.
جاتون خالی بچه های کلاس بودن که دراز نشس می رفتن و وقتی بالا میومدن صندلی ها رو گاز می زدن...
البته ناگفته نماند که درس ما هم حذف شد. ولی هنوز هم معتقدم دختر باید با همه چی بسازه.

  36156

شمام یادتونه وقتی دبستان بودیم زمستونا مامانامون بهمون یه دستمال پارچه ای میدادن که همیشه تو جیبمون باشه. بعد با اون دستمال هزارتا کار انجام میدادیم. میزمونو تمیز میکردیم، کتابامون، کیفمون، کفشمونو اینا رو باهاش تمیز میکردیم. بیشترین استفادش هم دماغ گرفتن بود. صبح یه دستمال مثلا آبی میبردیم بعدازظهر با سبزش میومدیم خونه. تازه بیشتر وقتاهم که میخواستیم دماغ بگیریم یه گوشه از دستمال که کثیف بود میخورد به صورتمون حالمون بهم میخورد. دستماله بوی مارمولک آب پز میداد!!!
وقتی هم که.. ععععععع... ععع.... آقا من حالم دا... ععععععع.. حالم داره بهم میخوره. وقتی یادم میاد موهای تنم سیخ می... ععععععع... میشه.
من رفتم خدافظ

  36155

اولا بابام می گفت امیر جان امروز یه کم زودتر بیا خونه شب میریم یه جایی. یه کم بزرگتر که شدیم: هویییی شب دیر نیای. یه کم دیگه : هویییی مرتیکه چهار پنج روز دیگه برگرد خونه قراره جایی بریم. یه کم دیگه : اوهوی مرتیکه بی جا و مکان تا یک ماه دیگه یه سر خونه بزن.
آینده : هی یادش بخیر یه پسر داشتیم قرار بود سه سال پیش از خارج بیاد هنوز نیومده.

  36152

دورانی که راهنمایی میرفتیم یکی از تفریحاتمون با دوستان این بود که کاری کنیم که کلا معلممون طرف میزهای ما نیاد
برا همین به طرز فجیعی شروع میکردیم به انتشار گاز گوگرد خخخخخخخ
بعضی وقتا اینقدر عمق فاجعه زیاد بود که حتی بعضی دوستان با شورت قهوه ای مدرسه را ترک میگفتن خخخخخخخ

  36149

یه دوست دختر هم نداریم که اون هم طرفدار مردسالاری باشه بعد صداش بزنم: هی ضعیفه پاشو برو شام بیار. بعد اون تا بیاد بگه چشم، بزنیم با کمربند سیاهش کنیم اون هم بگه شما سرور مایید.
من یعنی اینقد متوهم...

  36144

ینی خدایی از وقتی 11 سالم بود عموپورنگ میدیدم تاالان که 21 سالمه یعنی تواین 10.11سال یه برنامه روجاننداختم...
چندوقت پیش داشتم10006016رومیدیدم بایه ذوقی میخندیدم...
دیدم بدنگام میکنن برگشتم دیدم بچه 3ساله اصن محل به تلویزیون نمیذاره....
بهم گفتن میخواااای ببریمت پیش عمو!!!!!!!!!!!!
خوب چیکارکنم عمورو دوس دارممممممممم.......
اصن ادمو درک نمیکنن...

  36139

متن لاتینم رو زمین بود خودمم هم دراز کشیده بودم از روش می نوشتم، یه مورچه از این ریزا اومد رو صفحه، یه دفعه شروع کرد عین مرغ سر کنده دور خودش چرخیدن( به جااااااان خودم من کاریش نکرده بودم، خیلی وقته حیوون آزاری رو گذاشتم کنار) همینطوری میزد تو سر خودش این ور و اونور می رفت، خوددرگیری حاد گرفته بود بدبخت ، هر چی گوش کردم صدای داد و هواراشو نشیندم ولی با استفاده از لب خونی دیدم داره میگه اَااااااااااوووووووووووووووواااااااااااااااااااییییییییییییی اااااااااااااااااییییییییییییییییییی کمکککککککککککککککک.......
هیچی دیگه بعد از 60 70 دور قمری تو این گیر و دار پاش از صفحه خارج شد رفت رو فرش یه دفعه آروم شد انگار نه انگار ، عین جنتلمنا راهش و گرفت و رفت...محققان بررسی کنن لطفا.....
نتیجه اخلاقی : مورچه که باشی یه صفحه کاغذ میشه واست سرزمین عجایب

  36137

رفتیم با ریفیقا Ice Packبزنیم یارو میگه چی میخواین اینجا؟؟
من: یه پرس چلو کباب سلطانی!!!!!!
یارو:|
من:این چه سوالیه اخه؟! Ice Pack میخوایم دیگه!!
یارو:چه رنگی باشن؟
منو ریفیقام:|
خلاصه با یه بدبختی سفارشمونو اماده کرده گذاشته رو پیشخون بعد 3 ساعت
من:نی نمیدی؟!
یارو: مگه با نی میخورن؟!!
من:|||||||||
اره دیگه خلاصه 2 روز تو این فکرم که چرا از فنون رزمی برای فهموندن خواستمون به یارو استفاده نکردم؟!..................

  36136

یادش بخیر بچه بودم،بستنی که میخوردم چوبش رو جمع میکردم !!
بعد یه مدت که تعدادشون زیاد شده بود بردم تو کوچه ادای این دکترارو در می آوردم ، جالب اینجاس کلی هم طرفدار پیدا کرده بودم :))
با یه همچین دانشمندی هموطنینا :))

  36134

کیا یادشونه وقتی معلم میومد سره کلاس همه صدای گاو خر در میاوردن انگار معلم اومده باغ وحش.یه بار معلم ریاضیمون اومد نامرد دو نمره از همه کم کرد هی یادش به خیر

  36131

اغا دیدی شب امتحان.همه چی جوره واسه درس حالا اینجارو ببین:
یا گرسنته.........
یا تشنت شده....
حالا دوست داری بری دستشویی.....
همه بهت اس ام اس میدن....
دیدی تورو خدا....
وقتی میگم منم جزه فرار مغضا بودم باور نمی کنید.شرایت نزاشت وووولللللاااااا......

  36115

من تو اتاق عمل کار میکنم.بعد عمل ترمیم ACL(ترمیم رباط زانو) دکتر مثل همیشه گفت:
ACL شد در حد بنز!!!!!!!!!!!!
منم جلوی دانشجوی پزشکیش، گفتم: دکتر شما تعریف نکنی کی میخواد تعریف کنه؟؟؟؟!!!!!!
همه مونده بودن،هیچکی از من انتظار نداشت.نه که من خیلی مظلومم....
و در اون لحظه بود که دیدم یه جفت دستکش به سمتم شلیک شد.
کسی هست که اتاق عملی باشه بدونه منظورم از شلیک دستکش چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟