دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

فک و فامیله داریم

  253911

یه روز ماشینم روشن نمیشد خواهرم میگه شاید اب محفظه ی رادیات کم شده

  253847

یه روز برق خونمون رفته بود داداشم میگه شاید لوله ی اب زنگ زده

  253837

سر سفره بر گشتم به وزیر جنگ ( مادر گرام ) می گم نون بده

می گه بربریشو بدم؟ تافتونشو بدم؟ سنگکشو بدم ؟ کدومشو بدم؟!؟!؟!

انصافا مادر خوش ذوقه که داریم ؟؟؟؟؟

فک و فامیله داریم؟؟؟؟

  253807

داداشم یه تلسکوپ خریده تنها جایی که باهاش نگاه نمیکنه آسمونه!!!
از صبح تا شب فقط خونه مردمو دید میزنه.

  253775

‏خونه یکی از دوستان دعوت بودیم
موقع شام شوهرش گفت: متاسفم برای کشوري که به حقوق زنان و حضورشون در ورزشگاه بها نمیده
یهو خانمش از توی آشپزخونه داد زد:
شما کارت حقوق زنت رو بده دست خودش، نمیخواد نگران حق و حقوق ماها باشی

هیچی دیگه تا آخر شب شوهره دنبال شکافهای کف اتاق می گشت !

  253771

فامیلیمون 2 ساله رفته انگلیس امسال بچه دار شده
جو گیر شده اسم بچشو گذاشته "ریچارد" !



فکر کن "ریچارد مرادخانی آقامحلی"


  253743

اصن خدا فامیلو آفرید واسه قطع رابطه :|

  253671

یه روز داشتم با کامپیوتر بازی میکردم یه دفعه بابام اومد اتاق بهم میگه تا حالا بهت گفتم چقدر دوست دارم گفتم نه گفت حتما ندارم دیگه

بعد با خنده از اتاق خارج شد




من|:
بابام:)
دو باره من:|

انصافا فک و فامیله من دارم !!!!

  253572

کنار قبر پدربزگم نشسته بودیم یهو عمم گفت اون "رطــب ضیـــافتی"ها رو بده به من !
تا گفت ضیافت یاد اون پادشاها افتادم که مهمونی به پا میکردن و خدمتکاراشون انگور میزاشتن تو دهنشون:)

رطب ضیافتی:||||

خرمای مضافتی×_×

عمـــه خانم:))

حاضران سر مزار•_•

  253555

پدری توی بيمارستان نفسهای آخرشو ميكشيد و سه تا پسرهاش بالاي سرش بودند
‎رو كرد به پسر اولی و گفت: رستورانها مال تو .
‎رو کرد به پسر دومی گفت : ۴ تا هتل هم مال تو.
‎به پسر آخرى هم گفت : عزیزم سوپرماركتها هم مال تو. و از دنيا رفت
‎سه تا پسر شروع كردن به گريه و زارى

‎دكتر كه شاهد ماجرا بود گفت:

صبر داشته باشيد. فردا پس فردا سرتون به املاكتون گرم میشه و داغتون یادتون میره ، ولي هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنین؛ و براش فاتحه و خيرات کنین.
‎سه تا پسر گفتن : کدوم ملک؟کدوم هتل؟ آقاي دکتر
‎پدرمون با نیسان آب معدنی ميفروخت ، کاراشو تقسیم کرد

  253490

بچه که بودم بابا بزرگم یه سری قبل خواب داشت داستان ترسناک برام تعریف میکرد, بالا سرم نشسته بود, وسط داستان تعریف کردن فک پایین دندون مصنوعیش افتاد رو صورتم

یک هفته شبا نمیتونستم بخوابم

  253435

ترسناک تر از دختری که موهاشو کوتاه کرده مادریه که حجم نت به هیچ جاش نیست و میشینه قسمت به قسمت تو اینستاگرام فیلم ترکیه ای میبینه و آخر ماهم میندازه گردن تو که فیلم زیاد دانلود کردی!

  253430

کاش هر وقت میخواستم یه جوک رو واسه مامان و بابام تعریف کنم یکی بود یه پس گردنی بهم میزد !چون همون جوک رو به نصیحت زندگی تبدیل میکنن و آخرشم میکننش تو حلقمون ●__●

  253425

سلام دوستان این داستان تا حدودی عاشقانه است ولی این قسمت پر طرفداره اینجا گذاشتمش
بر فراز باد ها قسمت اول
زهرا بیدار میشه هیچی یادش نمیاد حتی اسمشو حتی نمیدونه کجاست یه خونه قدیمی که یه کم خرابه بلند میگه : کسی اینجا نیست یه دفعه یه پسر جوان که خیلی هم خوش تیپه میاد تو
زهرا : تو کی هستی
کسرا : اسم من کسرا ه
زهرا : من کیم
کسرا : اسم تو زهرا ه و حافظه ات رو از دست دادی از اون موقع مادرم از تو مراقبت میکنه
همون موقع مادر کسرا میاد تو
زهرا شروع میکنه به داد و بیداد کردن که شما کی هستین
و از من چی میخواین اینجا کجاست چرا من اینجام

کم کم داستان داره عجیب میشه جواب سوال های زهرا چیه
کسرا کیه چرا زهرا اونجاس به همه ی این سوالا پاسخ داده میشه در قسمت دوم بر فراز باد ها
ما رو دنبال کنید اگه این مطلب بیشتر از ۱۰۰ تا لایک بخوره قسمت دوم رو میزارم

  253399

چند روز پیش یه شخصی به بابام زنگ زد بابام بر نداشت
گفتم چرا بر نمیداری گقت اینو نمی شناختم
دیروز یه شخص دیگه ای زنگ زد باز بر نداشت
گفتم چرا بر نداشتی گفت اینو میشناختم
من :|
طرف :|
تلفن :|
الکساندر گراهم بل :|