نـــبودنت
داغم می کند!
آنقدر که جای همه ی روزهای آخر سال
بی آتش
می سوزم ...

می ترسم ازآن روزی که بغض آسمان بترکد ومن تنهای تنهازیرباران قدم بزنم،بدون دستهای تو

برایم از بازار یک بغض خوب بخر... نه مثل این ها که دارم .... نه مثل این ها که هر روز می شکنند

بدون اینکه " مار" ی در کار باشد
مزه ی "زهرمار" را میچشم!
وقتی نیستی...

اشکهایم که سرازیر میشوند...... دیری نمی پایدکه قندیل می بندد...
عجیب سرد است هوای نبودنت

دلتنگی عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه
هر جا نگاه می کنی می بینیش

این روزها همه به من می گویند بالای چشمت ابروست...!.
همه فهمیده اند جای تو خالیست..!

***** این قاصدک هارو فوت کردم تا بهت بگن همیشه به یادتم

از میان تمام بازی های کودکانه
تنها” یادم تو را فراموش “را خوب بلد بودی

صورت مسئله را حل نكردي،بازهم پاكش كردي،فكر نكردي دل را بانيش كلامت نابود كردي

تنها چیزی که فروغش به خاموشی نمیگراید,خاطرات پاک به یاد هم بودن است...

سفري بايد كرد تا به عمق دل يك پيچك تنها كه چرا ، اين چنين سخت به خود مي پيچد ، شايد از راز درونش بشود كشفي كرد، شايد اوهم دلتنگ است؛
شايد...

دیگر بهار هم سر حالم نمی کند / چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چه کار؟ / وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمی کند . . .

باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر
من بغض میکنم ، آسمان گریه ...

گاه دلتنگ میشوم
دلتنگترازهمه دلتنگی ها
گوشه ای مینشینم وحسرت هارامیشمارم
باختن ها وصدای شکستن ها را
کدامین امید را ناامیدکرده ام
کدامین خواهش را نشنیدم
به کدام دلتنگی خندیده ام
که این چنین دلتنگم…………