نه آتیــــــــــــش شومینه ، نه شـــــــــعله ی بخاری...
این دستا "فقـــــــــط" گرمی دستای تو رو میخواد،همین...

غزل غزل بیاد تو، قدم قدم فدای تو

نفس نفس برای تو، منم همش بیاد تو

مــادربـزرگـ خـیـال مـی کـنـد
هـر چـه بیشـتـر بـرایـش قـرص بـنـویـسـند
بـیـشـتـر زنــده مـی مـانـد!
مثـلِ مــن
کـــه خـیـال مـی کـنـمـ
هـر چـه بـیـشـتـر بـرایـتـ شـعـر بـگـویـمـ ...

آرام تــر سـکـوتــ کـن!
صـدای بـی تـفـاوتـی هـایـتـ
خـُـردم مـیکند ...

از نوک مژگان من تاافق راهی نیست!... گاهی برقامتشکسته شعرم نیلوفرانه پیچک می شوم واز ائینه می گذرم تااواز تشنگی ام را برایت بسرایم وقتی چشمانم را میبندم ازفراسوی ابی هاابرهای سرخ کویررابه اتش میکشند ومن سبد اندیشه مصلوبم را هی می کنم تاتو...........

دیگه ته مونده‌های سیگارم را دور نمی‌ریزم…..
شاید فردا که من نباشم…..
از روی همینا بفهمی چقد دوست داشتم…..!!!!
بچه ها تورو خدا کمکم کنید میخوام فراموشش کنم اما نمیشه:(

مرهم زخمهایم کنج لبان توست...
نه!بوسه نمیخواهم
کمی سخن بگو همین برایم کافیست

لطفاً وقتي مى خواى دروغ بگى ، فقط روي خلاّقيتِ خودت حساب باز کن و اصلاً درصدي جا براي خَريت من نذار !!
چون ته تهش به این نتیجه میرسی‌ که خر خودتی !

شیشه ای میشکند، یک نفر میپرسد که "چرا شیشه شکست؟" آن یکی میگوید "شاید این رفع بلاست"
دل من سخت شکست.. هیچ کس هیچ نگفت! غصه ام را نشنید! از خودم می پرسم:
ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود؟؟؟؟؟!

ی وقتایی دلم میخواد برم بزنم تو گوش دنیا بگم درسته تو بزرگی
اما نه به اندازه خدا پس ساکت بشین سرجاتو با آدما بازی نکن...

از چوپان پیر پرسیدم: چه خبر؟
لبخند تلخی زد وگفت : گــــــــرگ شد آن گوسفندی که سالها نوازشش کردم...

تواسباب بازی همیشه ازاونای که طرح قلب داشتن بیشترخوشم میومد، بااینحال هیچوقت نخواستم دل آدمارو به بازی بگیرم! اماروزگار خوب بازیچه هایی براخودش دست وپاکرده، دل آدمارو طوری به بازی گرفته که یادش رفته اینا زنده ان! میخوان بعدشم زندگی کنن

گرگهاهرگز گریه نمیکنند اماگاهئ چنان دلتنگ میشوند که برفراز بلندترین قله دردناک ترین زوزه هارامیکشد گرگتم رفیق

كفشهايم كه جفت ميشود،دلم هواي رفتن ميكند،من بيقرار تو ميشوم،بي آنكه فكركنم،آيا تو دلتنگ من هستي يا نه؟

چه فرقي ميكنددرسيرك باشي يادرخانه؟؟!
خنده ات كه تلخ باشد،دلت كه خون باشد،توهم دلقلي...!