گریه نکن که تقدیر نخواست که مال من شی

میخواست تنها بمونم...

پس سهم عشق من چی؟؟

چقد بغض کردم کنارم نبودی...

هزار بار دلم خواست ببارم نبودی...

نبودی ببینی چقدر سوت و کورم...

چقدر بی قرارم چقد بی عبورم...

خودت نیستی اما غمت روبرومه...

میخندم به بغضی که توی گلومه...

دیگه هیچ امیدی به برگشتنت نیست...

اینو من نمیگم...خم جاده میگه

وقتی قاضی رایش برای توست دیگر شکایتی نیس.......این روزها قاضی ها خوب میفهمند پول حق را عوض می کند... .....رایشان هم برای من عاشق بی پول نیست.....راس میگویند پولی برای خریدن عشقت ندارم....

نگاه کن باران هم دیگر دل امدن ندارد ....حرف مرا جدی گرفته. گفته بودم بار دیگر بیادت بیفتم کار دست خودم میدهم....

شاد باش با خوشی که از صدقه سر من داری ....صدقه سنگینی بود غرورم که به پایت بر باد رفت اما می ارزید به بلایت که از سرم گذشت......

بازم نيستي
دوباره من تنهام
بازم تكرار ترحم اطرافيان كه بدتر حالمو به هم ميزنه
بازم نبودن تو
چرا من هنوز زندم؟
چرا تو نيستي كه اميد زنده بودنم باشي
چرا نيستي كه به خاطر ديدن چشمات از خواب بيدار شم
چرا نيستي كه وقتي بيدار شدم ببينم بهم اس دادي
چرا تنهام
چرا نميميرم؟
چرا خدا تورو برد و من و نگه داشت
ميخوام چيكار كنم
زندگيم بدون تو چيه
جز تكرار و تكرار و تكرار بدبختي
در به دري
بي كسي
تو همه كسم بودي
چرا خدا تورو ازم گرفت
چرا بايد روزي 10 تا قرص جورواجور بخورم؟
چرا بايد همه به چشم يه .....
نميخوام
من اين زندگي رو نميخوام
خدا خودت منو ببر پيشش

دلتنگی مرض عجیبی است ادم را ارام ارام ناارام میکند

ترسم که شعر سنگ مزارم این شود او جمال یوسف زهرا ندید و رفت…

من و تو از تبار بی کسانیم
در این غوغا چه کس را دوست دانیم ؟

کسی نشنیده فریاد کمک را
کمک کن تا برای هم بمانیم

عمری کنارم از وفا گفتند تا بردند/سگهای دورم تکه تکه استخوانم را/گفتم خدایا دشمنانم را بگیر از من/اینگونه شد دیگر ندیدم دوستانم را...
شاعر:محسن کاویانی

نوشته ها بهانه است...فقط مینویسم که یادآوری کنم بیادتم...باورش باتو...

█║▌│█│║▌║││█║▌║▌║█║▌│█│║▌║││█║▌║▌║█║▌│█│║

فکرش را هم نميکردم
روزي سيگار بکشم
حالا… سالهاست که سيگار مرا ميکشد
چاي… مرا ميريزد
آينه… سراغ دندان هايم را ميگيرد
حال ريه ام را مي پرسد
من…
به ناچار با موهايم ور ميروم…!!

لحــظه ی رفــتـن
ســکـوتـم عـــلامت رضـا نـبـود
مــی خـــواسـتـــم مثـــل هـمـیشـه
روی حــرفت حــرفی نیــاورم ...

وای که چقد این دل عاشق بلاست میون دل با من همیشه دعواست به دل میگم غم و تو خونت راه نده میگه جونم مهمون حبیب خداست چی میشه گفت به این دل دیوونه هرچی میگم باز میگیره بهونه

فقط براي تو مي نويسم!
مينويسم تا بداني
تا بداني تو را من به اندازه وسعت كوه ها, زيبايي آسمان شب, بي شماري ستارگان, دوست ميدارم!
ميپرستم تو را, در بلند ترين جايگاه قلبم مي گذارمت!
ژاي خداي مهربان!
چگونه فريادم را به گوشش برسانم؟ چگونه به او بگويم دوستش دارم؟ بارها و بارها به زبان بي زباني از تو درخواست عشق داشته ام...
اما تو با بي اعتنائي ات زخمي كرده اي قلبم را!
خدايا! فقط تو از قلب من خبر داري!
با اين قلب شكسته ام برايت مي نويسم: هنوز هم دوستت دارم
اي يار بي وفاي من!!!!