آבҐهاے سـآבهـ رآ בפּ ستــ בآرҐ
همآלּ هآ ڪــﮧ بـבے هیچ ڪــس رآ بآפּ ر نـבآرنـב
همآלּ هآ ڪــﮧ برآے همـــﮧ لـبــפֿـنـב בآرنـב
همآלּ ها ڪـــﮧ همیشـــﮧ هستنـב ؛ برآے همـــﮧ هستنـב
آבҐهآے سآבهـ رآ بآید مثل یـڪــ تابلـפּ ے نقآشی سآعتــ ها تمـآشـآ ڪــرב
عمرشآלּ ڪـ פּ تآهـ استـ ..ـ
آבҐ هآے سآבهـ را בפּ ستــ בآرҐ
بـפּ ے ِ نــــابـــــ ِ آבҐ میـב هـنـב !!

گمان میکردم راه مرگ از زندگی جداست اما نه..هردو دستشان توی یک کاسه هست..همین زندگی بود که مرا کشت!

خواستم بمونی پیشم ، بدتر شد
یکم خودمونی شم ، بدتر شد
هر کاری کردم توجهت بهم کمتر شد
دستای سردتو گرفتم ، سردتر شــــــد .. سردتر شد ... سردتر شــد
خواستم بزارم برم که شاید دلت تنگ شه ، نشد
گفتم بزارم برم که جام خالی باشه چند وقت شاید یه جا تو دلت وا شه واسه قلبـــم ... که نشد

کنار پنجره و بلندی...
من و یک دنیا خاطره ای ک ازارام میدهند...
و صدایی از غیب ک در گوشم زمزمه میکرد...
و دست خاطره ها ک مرگم را میخواهد...
من هیچ اعتراضی ندارم...هلم بده ک هیچ ترسی ندارم

چه حس بدیست ...
باتمام احساست به دیدن کسی بروی
که خودش را آماده کرده تابه تو بگوید دیگر دوستت ندارد.

نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستــــــی…دست ِ قاضـــــــــی داد !
نباید بی تفاوت !
چتر ماتـــــــــــــــــم را..به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !
کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها.. با دانه ای گنــــــدم.. به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد..

خـــاطراتت را
بر روی شن هـــــای ساحــــــل حک نکن؛
تا وقتی که هرموجی از راه بــــــرسد،
آنهـا را پـــاک کند و برود...!

ي دل ساده و تنها ديگه بسه شوق پرواز
واسه ي من و تو اي دل اسمون شد يه قفس باز
اونکه يک عمر با تو بودش تو رو اينجوري رها کرد
چجوري ميشه که دل رو اسير غريبه ها کرد

بیاحواس تقدیرراپرت کنیم،توصدایش کن من دزدکی فاصله هارابرمیدارم...

به خــــــــودمان مـــــی گویـــــم... عادت می کنیم....
و با صراحت زیــــادی....ایـــــن جمله را تکـــرار می کنیم...
آن چیــــــزی که هیــــچکس نمــی پرسد....این اســــت که...
بــــه چـــه قیــــمتـــــی عادتـــــــــ مــــــــــی کنیم؟؟؟؟

بر بازی سرنوشت باید خندید
در حسرت یک بهشت باید خندید
یک قطره ی اشک روی دفتر افتاد
آهسه قلم نوشت باید خندید ...

وقتی تنها میشی دوست داری اون فیلی که بالا ایستاده باهات حرف بزنه این یعنی نهایت تنهایی...
لایک یادت نره تنها

کبریت سیگار مشروب بخاری. . .
به هیچ یک نیازی نیست. . .
آتش میگیری میسوزی منگ میشوی و مست و گرمت میشود وقتی که تنها هستی و دلتنگ...!!!لایک یادت نره تنها

ﺍﮔـﻪ ﺭﻓـﺘـﯽ ﺳـﻮﭘـﺮ مـارکـت ﺩﻟـﺖ ﻟـﻮﺍﺷـﮏ ﻧـﺨـﻮﺍﺳـﺖ !!!
ﺍﮔـﻪ ﺭﻓـﺘـﯽ ﭘـﺎﺭکـ ﺳـﻮﺍﺭ ﺗـﺎﺏ ﻧـﺸـﺪﯼ
ﺍﮔـﻪ ﺩﯾـﮕـﻪ ﺑـﺎ ﺩﻭﺳـﺘـﺎتـ ﺭﻓـﺘـﯽ ﺑـﯿـﺮﻭﻥ ﻣـﺴـﺨـﺮﻩ ﺑـﺎﺯﯼ ﺩﺭﻧـﻤـﯿـﺎﺭﯼ !!!
ﺍﮔـﻪ ﺩﯾـﮕـﻪ ﺑـﺴـﺘـﻨـﯽ ﭼـﻮﺑـﯽ ﻭ ﭘـﻔـﮏ ﻧـﻤـﯿـﺨـﻮﺭﯼ .
ﺧـﻼﺻـﻪ ﺍﮔـﻪ ﺩﯾـﮕـﻪ ﻣـث ِ ﻗـﺒـﻞ ﻧـﯿـﺴـﺘـﯽ .....
ﺧـﻮﺩتـ ﺑـﻬـﺘـﺮ ﺍﺯ ﻫـﺮﮐـﺲ ﺩﯾـﮕـﻪ ﺍﯼ مـی دﻭﻧـﯽ ﮐـﻪ ﭼـﻪ ﺑـﻼﯾـﯽ ﺳــﺮ
ﺧـﻮﺩﺗـﻮ ﺩﻟﺘـﻮ ﺍﺣــﺴـﺎﺳـﺎﺗـتــ ﺍﻭﻣـــﺪﻩ ...

ادمها تو را نمی فهمند...!!بلکه ترجمه ات میکنند،ان هم ب زبان خودشان!هیچکس ب"فریاد سکوتت"نمیرسد،همه منتظر مینشینند بجای انکه ب دادت برسند...!!