دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

اس ام اس زیبا

  7889

اگر عالم رود یادم تو از یادم نخواهی رفت به شرط آنکه گهگاهی تو هم از ما یادی کنی

  7887

در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند / چه خوش باور من شیدا که دنبال وفا گشتم

  7875

هيچ وقت شعار نداده ام، که به زور بايد لبخند زد!
بعضي وقت ها بايد تا نهايت آرامش گريست، آن گاه است که تبسمي ميهمان لبانت مي شود که زيبا تر از رنگين کمان بعد از باران است

  7872

برای آدم نابینا شیشه و الماس یکیه، اگه کسی قدرتو ندونست فکر نکن که تو شیشه ای، اون نابیناست .

  7828

به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نذاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره

  7826

یه بغل گلهای لاله , سبدی پر از ستاره , میفرستم واسه دوستم که دلش مثل بهاره...

  7824

شرط دل دادن دل گرفتنه وگر نه یکی بی دل میشه و یکی دودل...

  7817

"دنيا"را بغل گرفتيم گفتند: امن است هيچ كاری با ما ندارد،خوابمان برد.بيدار شديم،ديديم.....
آبستن تمام دردهايش شده ايم

  7815

سلام به اون اهل دلی که بی ریا و باصفاست / قلب پراز محبتش همیشه با یاد خداست / دور باشه از وجودتون هرچی غم و ه چی بلاست / گفتم سلامی عرض کنم نگيد فلاني بيوفاست

  7804

کس نمیداند در این بحر عمیق، سنگریزه قرب دارد یا عقیق ؟ من همین دانم که در این روزگار ، هیچ چیز ارزش ندارد،جز رفیق...

  7802

آدمهای ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند.
همان ها که همیشه هستند،
برای همه هستند.
آدمهای ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد؛
عمر‎ ‎شان کوتاه است.
بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سوء استفاده می کند یا زمینشان میزند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب “ آدم ” می دهند...

  7801

در کودکی:
پاك کن هایی ز پاکی داشتیم،
یک تراش سرخ لاکی داشتیم،
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت،
دوشمان از حلقه هایش درد داشت،
گرمی دستانمان از آه بود،برگ دفترهایمان از کاه بود،
تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم، با وجود سوز و سرمای شدید ، ریزعلی پیراهنش را میدرید،
کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم

  7789

برلب درياى حسرت، خانه اى دارم قديمی.
از تمام دار دنيا دوستی دارم صميمى ، گاه و بيگاه يادي از ما ميکند، بامرامش شرمسارم ميکند.

  7788

از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهدنه آنچه را که آرزو داری زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و مطمئنم شایستگی تو بسیار.

  7786

بنام دوگل بهشت ؛ یکی عشق و دیگری سرنوشت ، به قلم گفتم بنویس هرچی دلش خواست نوشت ، منو خاک پای دوست ، و دوست را تاج سر نوشت.