نور … صدا … دوربین … حرکت … امیدوارم در سکانس ۹۱ شادی زندگیتان
پر از پلانهای تکراری و غمهایتان تک برداشته باشه …. کات

از خدا میخوام تو زندگیت فقط یه بار تو دو راهی بمونی اونم تو بین الحرمین که ندونی جلو حسین زانو بزنی یا عباس..

گفتمش نقاش را طرحی بزن از زندگی ناگهان عکس حبابی بر لب دریا کشید

رمز نو شدن را باید دانست وگرنه بهار یک فصل تکراریست.

زندگي حكمت اوست چند برگي راتو ورق بزن باقي با قسمت

بچه كه بوديم بستنيمونو گاز ميزدن قيامت ميكرديم! چه بيهوده بزرگ شديم كه روحمان را گاز ميزنند و ميخنديم...

متولد كه ميشوي در گوشت اذان ميخوانند،وقتي ميميري برايت نماز ميخوانند،چه زندگي كوتاهي فاصله يك اذان با يك نماز..

دلبسته به سكه هاي قلك بوديم! دنبال بهانه هاي كوچك بوديم! روياي بزرگتر شدن خوب نبود، اي كاش تمام عمر كودك بوديم!

عطرهای خوب ، شیشه خالی شان هم بعد سال ها هنوز عطر می دهد
درست مثل جای خالی تو . . .

بعضي ها، بهتر است درحد يك آرزو بمانند! برآورده شدنشان، به بهاي شكستن دلت تمام ميشود!!!

Love is just like paint,wiht this difference that you can clear the paint but not love.
ترجمه : عشق همچون نقاشي ست با اين تفاوت ك نقاشي را ميتوان پاك كرد اما عشق را هرگز

صداى خنده هاى خداراميشنوى؟ دعايت راشنيده و به آنچه محال ميپندارى ،ميخندد .

بود و نبود بهار، چيزي از زيبائي گلهاي قالي كم نمي كند.

اسبها درشكه را كشيدند ولي انعام را درشكه چي گرفته است، به چشمان اسب چشم بند وبه دهانش پوزه بند، تا نبيند و حرف نزند چه آشناست قصه درشكچي واسبهايش!

نگذاريم تقويم و ساعت، اين حقيقت را يادمان ببرد كه لحظه لحظه زندگي، يك معجزه است ودر پس آن، حقيقتي...