هــر چــه تَبـــَـر زدی مــــرا..

زخـــــم نـــشد !

جــــوانـــه شـــد !

دلم زمانی غم میگیردکه نگاهم به دستان گره خورده دو آدم خیره میماند!!!!

قــــدر لـحـظـه ها را بـــدان
زمـــانـی مـی رســد کــه تــــو دیـــگـر قــــادر نـــیستی بــگـویـی :
” جــــبـــران مــی کـــنم “

یه اقیانوس کم عمق اصلا قشنگ نیست...
حوض باش ولی با عمق بی نهایت!!

قلب عزیز لطفا خفه شو و در همه کارها “دخالت” نکن !
همان کـه خون “پمپاژ” کنی کافیست
اگر هم “خسته” شدی اجباری نیسـت به کار . . .
.

در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود
با نفس پلید جامۀ پاک چه سود
زهرست گناه و توبه تریاک وی است
چون زهر به جان رسید تریاک چه سود

همه میگن بخشش از بزرگان است ...
بعد وقتی میبخشی ...
هیچکس نمیگه چقدر بزرگ شدی ...
میگن بلد نبودی حقتو بگیری ...!!!

دلم میخواست بفهمی که نباشی تلخ و سردم
شاید دیره ولی حالا میفهمم اشتباه کردم
از اون روزی که بهت گفتم به چشمای تو دل دادم
نمیدونم چجوری شد که از چشم تو افتادم
واست اصلا مهم نیست که چقد بیتابو آشفتم
از این حسی که بهت دارم نباید چیزی میگفتم
منو اصلا نمیبینی با این که روبروت هستم
دارم پاک میرم از یادت داری پاک میری از دستم

طرفدارای بابک جهانبخش بکوبن اون لایک قشنگرو.......!!!!!!

اگر بیـــایی
این خـــون ِ دل ،خــوردنـــها را
تـــلافی نمیـــکنم…
آنقـــــدر عاشــــقت میکنـــــم
که دیــگر نتــــوانـــی
هــــرگــز بــــروی…

دارم میگذرم ازت
انگار طنابای اسارت میکنن ازم
حالا گوش کن تو بغل هرکی لم دادی
یا باهر کی تنهایی رفتی هر جایی
نمیخواستم همیچیو من امشب بگم
ولی خاطره ها میان که نفرت برن
پیش بکس وانمود میکنم ریلکسم
رو کاغذ سیاهیا انگار دارم میرقصم
صدام در نمیاد چرا یهو چت شدم
دیگ لعنت به من به تو فکر کنم

این اخرین پستمه لطفا حمایت نکنید.
همیشه خواستم متفاوت باشم ولی در تکرارمکررات ماندم .
خاصیت زمین که ما انقد تکراری هستیم
اگه زمین گرد نبود
ما هم تکراری نبودیم
*تواین روزها سعی کن خوش خبر باشی*

رفیق کافه تو!صندلی خالی بود.اگر کنار تو بودم چقدر عالی بود...منم کسی که به تو گفته دوستت دارم.و پاسخ تو فقط یک (من)سوالی بود!...وفات تلخ مرا روزنامه ها گفتند.که یک جوان هنرپیشه شمالی بود.......

امروز دریای شهرمان چنان خسته است که عنکبوت بر موجهایش تار میبندد...
زنبور را مجبور کرده ایم از گلهای سمی عسل بیاورد...
گنجشکی سالها بر سیم برق نشسته...
وقتی که دور لبهایم را مین گذاری کرده اند ...من چطور بخندم؟؟؟؟
خدایا ما کاشفان کوچه های بن بستیم
حرفهای خسته ای داریم!!!!
این بار پیامبری بفرست که تنها گوش کند.............

یه موقع هایی میرسه که خدا هم دیگه بخشیدن رو دوست نداره...!
فراموش میکنه شخص مورد نظر رو...
این از همه چی بد تره
دارم تمرین میکنم که منم بعضیارو فراموش کنم به جای هر کار دیگه ای...

ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪ !
ﺳﻼﻡ ﺑﺮ ﺷﻬﯿﺪﺍﻥ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻭﻃﻦ ...