تاریخ انتشار : مرداد 1392
در من تنیده راز خیالهای مبهم تو آنجا که حلزونهای لزج لابلای برگهایم میلولند آرام...! منتظر ماندم دستهایت را باز کنی صدایم بزنی انگشتهایت را بلغزانی بر ساقههایم؛ حلزونها را برداری و به کوچه بسپاری منتظر ماندم پر از هیاهوی تکرار ساعت پر از دشنام عشق پر از ترس اضطراب دلتنگی درد راستش را بگو پشت پرچین باغ چه کسی داری سیب میخوری؟