تاریخ انتشار : تير 1392
از خستگی هر کس طرفی ولو بود. ازخط برگشته بودند و منتظر برگه های مرخصی. حسن وسط آسايشگاه با صدای بلند گفت: «برادرا! فرمان ده عمليات جنوب اومده، می خواد صحبت کنه. همه تو محوطه جمع شيد!» به هم می گفتند: «اين همونيه که بيدارمون کرد. پس کو فرمان ده عمليات جنوب؟»
بعد از حرف هاش، بچه ها قيد مرخصی رفت را زدند و شدند نيروی احتياط.
خاطره ای از زندگی شهيد حسن باقری