دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 83904

تاریخ انتشار : تير 1392

عاغا استاد اومده سر کلاس میگه یه زن و شوهر هستن یه بچه دارن به اسم مثلا وحید ،وحید از هفت سالگی هر روز میرفته برا خونه نون میخریده، حالا وحید بزرگ شده رسیده به پونزده سال و یه روز مامان باباش میبینن وحید نون نخریده و داره تو کوچه بازی میکنه باباش میره بیرون داد میزنه که وحید بیا ببینم ،وحید میاد ، بهش میگن نون نخریدی میگه (نه) و این نه یعنی آقا وحید یا عاشق شده زن میخواد یا میخواد بگه بابا ماشین مدل بالا بخر یا میخواد بگه بالا شهر بریم خونه بخریم ، یا پول تو جیبیش کمه ، خب حالا اگر شما جای بابای وحید بودید چکار میکردید ؟منم گفتم استاد میگفتم وحید بابا برو بازی کن خودم میرم نون میخرم !!! والا اااا خداییش فکر کنم تا حالا اینقدر قانع نشده بود