تاریخ انتشار : خرداد 1392
اومده بود مرخصی. نصفه شب بود که با صدای ناله اش از خواب پريدم. رفتم پشت در اتاقش. سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گريه می کرد.می گفت:
«خدايا اگر شهادت رو نصيبم کردی می خواهم مثل مولايم امام حسين (عليه السلام) سر نداشته باشم، مثل علمدار حسين (عليه السلام) بی دست شهيد شم...»
وقتی جنازه اش رو آوردند، سر نداشت. يک دستش هم قطع شده بود. همون طور که دوست داشت. مثل امام حسين (ع)، مثل حضرت عباس(ع)...
شهيد ماشاءالله رشيدی