دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 78709

تاریخ انتشار : خرداد 1392

*"..."*
قسمت 3
ساعت 10 قبل ازظهر-اتاق دختر- دختره نشسته رو تختش داره آخرين سواله کتابو ميخونه-گوشيش زنگ ميخوره، از رو ميزه عسلی کنار تختش گوشيشو ورميداره، با ديدن اسم امير چشماش برق ميزنه! با لبخند جواب ميده- دختر: سلام عزيزم-صدای مردونه و جذابه امير به گوشش ميرسه- امير: سلام خانومم خوبی؟ چيکار ميکنی؟-دختر: مرسى خوبم تو خوبی؟ داشتم درس ميخوندم-امير: ممنون، خسته نباشی، حاضرين بيام دنبالتون؟ -دختر: اوممم الان به مامان ميگم حاضر ميشيم تو نيم ساعت ديگه بيا- امير: باشه فدات شم فعلا خداحافظ-دختر: خداحافظ عزيزم-گوشيو قطع ميکنه،کتابشو ميبنده ميزاره رو ميزو به سمت اتاق مامان باباش راه ميوفته،دره اتاقو ميزنه، صدای مامانش مياد که ميگه بياتو دخترم، دروباز ميکنه مامانش آماده وسط اتاق وايساده! دختر باخنده ميگه: مامان خيلی عجله داری؟!-مامان: وای خيلی هيجان زده ام! (باخنده) انگار ميخوام واسه خودم جهيزيه بگيرم! یه دونه دختر که بيشتر ندارم! امير کی مياد عزيزم؟- دختر: بش گفتم نيم ساعت ديگه بياد-مامان: پس برو زودترحاضر شو اومد معطل نشه! دختر: باشه؛
(ادامه در پست بالا)