تاریخ انتشار : خرداد 1392
در روزگاران کهن روزي جنگي در گرفت بين عقل وقلب.
درلشکرقلب احساس وعاطفه ،چشم وگوش ،دست وپااورا ياري ميکردنداماعقل يکه وتنها بود.ابتدا عقل ضربات سنگيني به قلب واردکردکه زخم هايش تاابدباقي ماند.ولي ...تنهايي عقل سبب شدشکست بخورد. دست وپا اورادرزنداني تاريک حبس کردند.
عقل سالم بود و محبوس. ولي قلب باوجودبيماري اش همه جا سرک ميکشيد.
واين است که حال آدميان بجاي نداي عقل به نداي دل گوش ميدهند.امابراثرزخم هايي که قلب برداشت عشق بيمار گونه ودروغين همه جا يافت ميشود. آگاه باشيدکه به دامش نيفتيد.