دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 76100

تاریخ انتشار : خرداد 1392

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من

الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من

خیال خود به شبگردی ، به زلفش دیدم و گفتم

رقیب من چه می خواهی تو از جان حبیب من

نهیبی می زدم با دل که زلفت را نلرزاند

ندانستم که زلفت هم ، بلرزد با نهیب من

خوشم من با تب عشقت ، طبیب آمد جوابش کن

حبیبم ، چشم بیمار تو بس باشد طبیب من

در آن زلف چلیپایی که دلها خود صلیب اوست

نوازد مریم عذرا به لالایی صلیب من

غروبی زاید از زلفت که دل باشد غریب آنجا

حبیبم با غروبت گو نیاز دارد غریب من

عجب دارم که زلفت را پریشان می کنم از دور

به آه خود که آه از این دل و آه عجیب من

نصیب از ظلمت هجران به جز حسرت نخواهد بود

حساب روشنی دارد دل حسرت نصیب من

من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق

همه آفاق هم حیران از این صبر وشکیب من...
____________استاد شهریار______________