تاریخ انتشار : خرداد 1392
یکـی از لـذت هایـی کـه دیـگـه نیـست ایـن بـود کـه یـه وقتـایـی کـه از سرمـا دستـام قرمـز میـشد تـا چشمـات بهشـون میفتـاد میگـرفتیشـون تـو دستـات هــــــا میکـردی و میگفتی: بـاز تو دستکشـات یـادت رفـت دختـر؟ نمیـدونسـتی کـه از قـصد اونـارو تـه کـیفم قایـم میکـردم.....
چه لـذتـی داشـت دیـدن نـگرانی" تـــو " برای "مــــن" ....
لــــایکـــــــ: خـاطـراتـمون ازارم مـیده:((((((((((