دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 70102

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

دیشب خواب عجیبی دیدم.
خدا بزنه تو کمرم اگه دروغ بگم.
بروجرد بودیم مثلا.خواستیم برگردیم خرمشهر.
بابام گفت برو بیرون دست تکون بده که ببینم چجوری باید پارک کنم بعدش بریم یه چایی بخوریم خستگی از تنمون دربیاد
اومدم بیرون دیده تق یه سمند از پشت زد به ماشینمون.
یه تریلی ماک ان 12 هم از جلو دنده عقب میمود.پشت سمند یه دیوار محکمی بود.این تریلی هم همینطور میمود عقب.پلک رو هم گذاشتم دیدم...
هم سمند و هم ماشین ما له شدن
از زیر ماشین یه چیز قرمز داشت میریخت بیرون.گفتم بنزینه بزار برم آب بیارم اگه اتیش گرفت خاموش کنم.دقت که کردم دیدم نه...
بنزین نیست ، خونه.
اصن یه وضعی بود.
با صورت خیس از عرق بیدار شدم.
بد اوضاعی بود..خیلی بد.
نمیدونم خنده دار بود یا نه.ولی دعا میکنم کسی جای من نباشه