تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392
تو حال و هوای خودم بودم .. داشتم میخندیدم .. یه دفه مامانم اومد .. شاپالاق .. شیپیلیق ..گوف .. گیش.. گذاشت زیر گوشم .. میگم واسه چی میزنی ؟؟
میگه روزه مادر نزدیکه .. اونوقت تو میخندی ؟؟؟ میگم آخه چه ربطی داره ؟؟
میگه با من جر و بحث نکن .. ربط داره .. زود باش برو پیش بابات.. فکر کنین که واسه من چی بخرین ؟؟
الان فقط میتونم قیافه بی بی گیشنیز رو بهتون نشون بدم : (*_*)...
اینم مادر من دارم ؟؟؟