دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 67706

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

این ننه جون ما فوت کرده بود ماهم رفتیم مراسم ختمش .دوتا خواهراش اومده بودند ( اینام الزایمری ).ماهم از همجا بی خبر.... هر 10 دقیقه یک بار ریست میشدند و فراموش میکردند اومدند مراسم ختم.یکیشون پامیشد بره دنبال گاو و گوسفنداش بعد اون خواهر بزرگه میگفت کجا میری خواهرمون مرده خواهر کوچیکه هم میشست تا 10 دقیقه تو سر کلش میزد و گریه میکرد. باز 10 دقیقه تموم میشه روز از نو روزی از نو

حالا ما مونده بودیم این وسط بخندیم یا گریه کنیم.حالا جالبیش اینه که خانم بنده دفعه اول بود این فک و فامیل ما رو رویت میکرد واییییییییییییییییی