دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 65881

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

اون معلم شمیمون بود گفتم راجب به عدد اتمی این جوری بهم گفته یه روز داشت توضیحات و تعاریفو میگفت منم تو کتاب یاداشت میکردم اغا دیگه سر تا پای صفحات کتاب سیاه شده بودا اومد بالا سرم خیلی ریلکس گفت صبح که داری از این خیابون بغل میای کارگرا دارن ساختمون میسازن این پاکت های سیمان که خالی شده رو نمیخوان وردار بیار روش بنویس تا هم جا داشته باشی هم کتابت خراب نشه هم دفتر نخوای بخری خدایش ستم وار خفتمون داد