دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 65229

تاریخ انتشار : ارديبهشت 1392

*چکاوک پرنده ی احساس*
روی صندلی نشسته ام و از پنجره کلبه ی چوبی به فضای سرسبز بيرون خيره شدم... هوا گرفته شايد ميخواهد باران ببارد؟ اگر ببارد چه بگويم برايش؟؟ گفته بودم باران وقتی دوباره می آيی منو خودش کنار همديگر می ايستيم تا قهقهه زنان شاهد نوازش مهربانانه ات باشيم... اما حالا من تنهايم... صدای رعدوبرق آمد باران باريد شيشه ی پنجره خيس شد... يا شايد...
به تنهاييم باران گريست... مانند خودم...
"دل نوشته هام"