دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 61676

تاریخ انتشار : فروردين 1392

یه شب من وابجیم خونه تنها بودیم حال نداشتم بلند شم ار سرجام به ابجیم گفتم واسم
اب بیاره اونم طبق معمول گفت به من چه !
گفتم الان حالتو میگیرم رفتم از تو اتاقم یه سوسک ( ازاین پلاستیکی ها) اوردم انداختم
تو اتاقش،یهو جیغ زد ،سوسک!!!
سریع اومد گفت مهدی تو اتاقم یه سوسکة بیا بکشش( بیچاره از ترس نفهمیده پلاستیکیة)
منم سریع پاشدم رفتم سوسکه رو گرفتم انداختم بیرون (تو جیبم )حالا
بعدش خواهرم برای. تشکر اب که هیچی غذام واسم گرم کرد،تازه لباسام رو هم شست. تازه کلی ام تشکر کرد !!!
لایک=کصصصصافط