بازم من فقط یکم فرصت میخوام تا دیگه از غم ننویسم
بازم مسیجای منو دلا
دیدم استقبال کردید نوشتم
من: دلا از وقتی باهات آشنا شدم تا امروز 13 روز گذشته ولی نمیدونم چرا شدی همه دنیام همه زندگیم میدونی نمیخوام غیر من کسه دیگه ای حتی برای یه ثانیه بیاد تو ذهنت می خوام مال خودم باشی اگه هم یکی بخواد چپ بهت نگاه کنه بقرآن میکشمش
دلا: وای منم همینطور بخدا مهدی الآن چشمات شده همه چیزم وابستگیم داره روز به روز ساعت به ساعت دقیقه به دقیقه ثانیه به ثانیه بهت بیشتر میشه اگر بخوان جدامون کنن دق می کنم میمیرم چشم خوشگله من. مهدی چشمای خوشگلت رو می دی مال من باشن منم بجاش قلبمو بهت میدم؟
من: یه سوال میرسم خوب فکراتو بکن بعد جواب بده نه بخاطر چشمام که خودت گفتی خیلی دوستشون داری بخاطر خودم میتونی یعمر بپام واستی دوستم داشته باشی؟ میدونی من برعکس قیافم که همه فکر میکنن کلی دختر دور خودم جمع کردم آدم احساساتی ای هستم دوست دارم فقط مال تو باشم تک پرت باشم تو هم مال من باشی بخدا اینطوری دنیامو بپات میریزم بدون ترسه از دست دادنش چون با نگاه کردن تو چشمات انگار که دنیا باز دوباره مال منه.
دلا: بحرفات فکر کردم شاید بگی چ زود اما نشستمو پیاماتو مرور کردم و بحرفات فکرکردم. من دنیامو میدم که مال من باشی که هرشب تو چشمات نگاه کنم و بگم که چقدر دوستت دارم و چشمامو ببندم و صبحها با بوسه هات چشمامو باز کنم بازم چشمای خوشگلت بشه تمام دنیای من حتی اگه بهم بگن یروز به آخر زندگیم مونده میخوام اونروز باتو سپری میشه.و همش تو چشمات نگاه کنم
لایک = خیلی نامردی دلا مهدی خیلی دوستت داشت