دسته بندی ها

منوی اصلی

طنز

جوک ها

پیامک ها

پیامک موضوعی

پیامک مناسبتی

مرامنامه 4جوک

نمایش مطلب شماره 59792

تاریخ انتشار : فروردين 1392

از نامردیه دلا و احسان پاره پاره شد وجودم
از اینکه دلا گفت دوستم داره و حتی معنیشو نمیدونست از اینکه بخودش اجازه داد یه رابطه عاطفی رو شروع کنه و راحت بذاره بره سراغ کس دیگه از دنیا و هرچی توشه نفرت دارم حتی از خودم که انقدر ساده به حرفاش دلبستم به اینکه گفت تا آخرش هستم و حاضره بخاطرم بجنگه.
دلا میخواستم یعمر باهات باشم میخواستم با تمام وجودم بیام پیشت از اونروزی که سوار ماشین احسان شدی تا الآن خواب نیومده به چشمام انقدره اشک ریختم که دیگه چشمام خشک شده پف کرده قرمزه سرم درد می کنه نمی خواستم از دستت بدم نمیخواستم به این راحتی ازت جدا بشم حتی یه قدمم واسه عشقمون برنداشتی
چطوری یعمر با دروغات کنار بیام با وعده های خالیت چطوری آخه عوضی
چشمایی که خیلی دوستشون داشتی رو بیا ببین به چه روزی در اومدن...
بقول دوستای چهارجوک:من بتو دل داده بودم عوضی