تاریخ انتشار : فروردين 1392
دخترداییم(گودزیلای دهه هشتادی)زنگ زده خونمون بعد کلی خوشوبش(بغرعان من ی لحظه فک کردم رفیق فابمه داره اذیت میکنه)میگه لقمان هروق دلش میگرف باخرش حرف میزد منم دلم گرفته بودگفتم به توزنگ بزنم!اول بگم که ب جان خودم من سن اون بودم خجالت میکشیدم اصن ب فکوفامیل سلام بدم ودوم:من شبیه خرم عایا؟یعنی فکوفامیل گودزیلا همینجورمبباره