تاریخ انتشار : فروردين 1392
خسته ام از تظاهر به ایستادگى…
از پنهان کردن زخم هایم…
زور که نیست!
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و با لبخندى مسخره،وانمود کنم که همه چیز روبه راه است!
اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم…
میخواهم لج کنم…!
باخودم…باتو…باهمه ى دنیا…!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشى؟
خسته ام…
ازتو…از خودم…از همه ى زندگی…
میخواهم بکشم کنار!
ازتو…ازخودم…از زندگى…
دیگه نمیتونم…
بفهم…!!!