تاریخ انتشار : اسفند 1391
به خدا وقتی دیدم برا عید و سفر خانم صادقی 20 امتیاز هدیه بهم دادن اصن اشک تو چشمام جمع شده بود نمیدونستم باید چیکار کنم دراین حد که پاشودم گودزیلای 2 ساله خونمونو بوس کردم که جوابش کشیده ای تو گوشم بود ولی عیب نداره دیگه نمیتونم صحبت کنم اشک همینجوری تو چشمامه ...
برم ...برم آماده شم تو آتیش چهار شنبه سوری خودمو بسوزونم من تحمل این همه خوشحالی و ندارم...