دوباره سلام
سلام به همه داداشا و ابجی های گلم.بچه ها من عشقمو دوس داشتم و دارم هر جا باشه چون اون به من خیانت نکرد چهار سال باهم بودیم همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه جریان به خونوادم گفتم
حتی نذاشتن حرفمو تموم کنم که گفتن نه
حدود 1ماه وقتی میرفتم پیشش همش میپرسید چرا ناراحتی الکی یه چیزی میگفتم.
نادیده گرفتن 4سال خاطره سخته به خدا فراموش کردن اون همه باهم بودن و یکباره همه چیو تموم کردن دل میخاد که منو اون نداشتیم.دوراه بیشتر نداشتم یا برم دنبال عشقم خونوادمو نادیده بگیرم با خودم فک کردم دیدم طاقت دیدن اشکای مادرمو ندارم ازین طرفم....اگه بدونید چی کشیدم به هزار زحمت و استخاره ونمیدونم دعا کردن رفتمو بهش گفتم خیلی گریه کرد اخه خودم هیچ بیچاره اون .. .باعث همه کارا من بودم حتی عشق اون به من و اخرشم تموم کردن. گفت که هییچ وقت منو نمیبخشه تورو خدا من میترسم اخرش تقاصشو پس بدم اخه میگن خدا دعای ادمای عاشقو براورده میکنه .برام دعا کنید همش دلهره دارم بعضی شبا خابشو میبینم .دعام کنید دلم اروم شه به خدا من تقصیری نداشتم مجبور بودم الان دوهفتس میگذره از این قضیه انگاری چند سال گذشته
ببخشید بچه ها سرتونو درد اوردم اخه تا حالا کسی نبوده باش دردو دل کنم دیگه به بزرگواریتون منو ببخشید و برام دعا کنید