تاریخ انتشار : اسفند 1391
جاتون خالی رفته بودم مشهد دم پنجره فولاد قسمت خواهران شلوغ بود ولی برادران خلوت بود داشتم میرفتم سمتش چندتا خانم صدام زدند که دخترش که حدود 3سالش بودو ببرم پنجره را ببوسه بردمش تا بوس کرد همشون زدند زیر گریه دلم ریخت روهم به یکیشون گفتم چراگریه میکنید گفت اون دختربچه سرطان داره.....دیگه نفهمیدم چه طوری اومدم کنار اشکم دراومد ...تورو خدا دعاش کنید