تاریخ انتشار : اسفند 1391
گلویم درد دارد
تازگی ها بغض کردنم عادی نیست
خیلی وقتها پیش آمده که از تنهایی
حال و هوایم بارانیست
اما انگار این بار
سوز، سوز دیگریست...
می خواهم از انباشته غم هایم
خانه ای بسازم
بگذار دیوار آشیانه ام
سرشار از عکس تو باشد
آب و غذا هم لازم ندارم
هر روز برای نبودت فراوان غصه میخورم...
برایم کافیست!!..!!
کاش میفهمیدی که آن تب کردنَم
آن رنگ عوض کردنَم
تمام برای تو بود...
برای نبودت
نه از گلو درد..