تاریخ انتشار : خرداد 1390
هیچکس اشکی برای ما نریخت ، هرکه با ما بود از ما می گریخت ، چند روزیست حالم دید نیست ، حال من از این و آن پرسید نیست گاه بر روی زمین زل میزنم ، گاه بر حافظ تفعل میزنم ، حافظ دیوانه فالم راگرفت ، یک غزل امدکه حالم را گرفت ، گفت: ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!